ماییم قدیم عشق باره
باقی دگران همه نظاره
نظارگیان ملول گشتند
ماند این دم گرم شعله خواره
چون چرخ حریف آفتابیم
پنهان نشویم چون ستاره
انگشت نما و شهره گشتیم
چون اشتر بر سر مناره
از ما بنماند جز خیالی
و آن نیز برفت پاره پاره
مردان طریق چاره جستند
با هستی خود نبود چاره
در آتش عشق صف کشیدند
چون آهن و مس و سنگ خاره
مردانه تمام غرق گشتند
اندر دریای بیکناره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و وضعیت انسانی است که با زمان و تغییرات آن رو به رو میشود. شاعر بیان میکند که آنها (عاشقان قدیم) در دنیای عشق به تماشا نشستهاند و دیگران را نظاره میکنند. عاشقان در جستجوی راه حل در زندگی هستند اما راهی نمییابند و در آتش عشق خود غرق میشوند، مانند فلزاتی که در آتش ذوب میشوند. در نهایت، به این نتیجه میرسند که حتی اگر تمام تلاشها و تجارب آنها به نظر بیاید که به جایی نمیرسند، عشق و احساساتشان همچنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: ما همواره در عشق قدیمی خود پایدار هستیم، در حالی که دیگران فقط نظارهگر هستند.
هوش مصنوعی: ناظران خسته و ناراحت شدند و فقط این لحظهی پرشور و پرحرارت باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ما مانند ستارهها، در برابر آفتاب از پنهان شدن خودداری میکنیم، زیرا همیشه حریف و رقیب نور خورشید هستیم.
هوش مصنوعی: ما به عنوان موضوع جلب توجه و معروفیت، مانند شتری که بر بالای مناره ای ایستاده است، مورد تماشا و توجه دیگران قرار گرفتهایم.
هوش مصنوعی: از ما چیزی باقی نمانده جز یک خیال و آن هم در هم شکسته و پراکنده است.
هوش مصنوعی: مردان راه حلها را با وجود خود جستجو کردند، اما برای وجودشان راه حلی نیافتند.
هوش مصنوعی: در آتش عشق، مانند آهن، مس و سنگهای سخت، افرادی ایستادند و تسلیم نشدند.
هوش مصنوعی: مردانگی برخی از افراد در عمق مشکلات و چالشهای بزرگ زندگی، به طور کامل نمایان شده است. آنها در مواجهه با بیپایانی مسائلی که پیش رویشان است، غرق میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هان ای کل تا زدم مزن لاف
ای تو بره ریش . . . غراره
در سبلت و ریش خویش بنگر
هست از در عبرت و نظاره
جولاهه کار مانده گوئی
[...]
با این غم و درد بیکناره
داروی فرامشیست چاره
چون کشته شدم هزار باره
بر من به چه میکشی کناره
از کشتن کشتهای چه خیزد
کشته که کشد هزار باره
حاجت نبود به تیغ کشتن
[...]
آمد مه و لشکر ستاره
خورشید گریخت یک سواره
آن مه که ز روز و شب برون است
کو چشم که تا کند نظاره
چشمی که مناره را نبیند
[...]
در جلوهٔ من کند نظاره
وز سینه براورد حراره
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.