کجاست ساقی جان تا به هم زند ما را
بروبد از دل ما فکر دی و فردا را
چنو درخت کم افتد پناه مرغان را
چنو امیر بباید سپاه سودا را
روان شود ز ره سینه صد هزار پری
چو بر قنینه بخواند فسون احیا را
کجاست شیر شکاری و حملههای خوشش
که پر کنند ز آهوی مشک صحرا را
ز مشرقست و ز خورشید نور عالم را
ز آدمست در و نسل و بچه حوا را
کجاست بحر حقایق کجاست ابر کرم
که چشمهای روان داده است خارا را
کجاست کان شه ما نیست لیک آن باشد
که چشم بند کند سحرهاش بینا را
چنان ببندد چشمت که ذره را بینی
میان روز و نبینی تو شمس کبری را
ز چشم بند ویست آنک زورقی بینی
میان بحر و نبینی تو موج دریا را
تو را طپیدن زورق ز بحر غمز کند
چنانک جنبش مردم به روز اعمی را
نخواندهای ختم الله خدای مهر نهد
همو گشاید مهر و برد غطاها را
دو چشم بسته تو در خواب نقشها بینی
دو چشم باز شود پرده آن تماشا را
عجب مدار اگر جان حجاب جانانست
ریاضتی کن و بگذار نفس غوغا را
عجبتر اینک خلایق مثال پروانه
همیپرند و نبینی تو شمع دلها را
چه جرم کردی ای چشم ما که بندت کرد
بزار و توبه کن و ترک کن خطاها را
سزاست جسم بفرسودن این چنین جان را
سزاست مشی علی الراس آن تقاضا را
خموش باش که تا وحیهای حق شنوی
که صد هزار حیاتست وحی گویا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۷
کجاست کان شه ما نیست لیک آن باشد
که چشم بند کند سحرهاش بینا را
جواب آن غزل مولوی است این صائب
که چشم بند کند سحرهاش بینا را
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.