گنجور

 
مولانا

چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را

درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا

که برگشاید درها مفتح الابواب

که نزل و منزل بخشید نحن نزلنا

که دانه را بشکافد ندا کند به درخت

که سر برآر به بالا و می فشان خرما

که دردمید در آن نی که بود زیر زمین

که گشت مادر شیرین و خسرو حلوا

کی کرد در کف کان خاک را زر و نقره

کی کرد در صدفی آب را جواهرها

ز جان و تن برهیدی به جذبه جانان

ز قاب و قوس گذشتی به جذب او ادنی

هم آفتاب شده مطربت که خیز سجود

به سوی قامت سروی ز دست لاله صلا

چنین بلند چرا می‌پرد همای ضمیر

شنید بانگ صفیری ز ربی الاعلی

گل شکفته بگویم که از چه می‌خندد

که مستجاب شد او را از آن بهار دعا

چو بوی یوسف معنی گل از گریبان یافت

دهان گشاد به خنده که‌های یا بشرا

به دی بگوید گلشن که هر چه خواهی کن

به فر عدل شهنشه نترسم از یغما

چو آسمان و زمین در کفش کم از سیبی‌ست

تو برگ من بربایی کجا بری و کجا

چو اوست معنی عالم به اتفاق همه

بجز به خدمت معنی کجا روند اسما

شد اسم مظهر معنی کاردت ان اعرف

وز اسم یافت فراغت بصیرت عرفا

کلیم را بشناسد به معرفت‌هارون

اگر عصاش نباشد وگر ید بیضا

چگونه چرخ نگردد بگرد بام و درش

که آفتاب و مه از نور او کنند سخا

چو نور گفت خداوند خویشتن را نام

غلام چشم شو ایرا ز نور کرد چرا

از این همه بگذشتم نگاه دار تو دست

که می‌خرامد از آن پرده مست یوسف ما

چه جای دست بود عقل و هوش شد از دست

که ساقی‌ست دلارام و باده اش گیرا

خموش باش که تا شرح این همو گوید

که آب و تاب همان به که آید از بالا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۱۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه