ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را
ببافت جامع کل پردههای اجزا را
برای غیر بود غیرت و چو غیر نبود
چرا نمود دو تا آن یگانه یکتا را
دهان پر است جهان خموش را از راز
چه مانعست فصیحان حرفپیما را؟
به بوسههای پیاپی ره دهان بستند
شکرلبان حقایق دهان گویا را
گهی ز بوسه یار و گهی ز جام عقار
مجال نیست سخن را نه رمز و ایما را
به زخم بوسه سخن را چه خوش همیشکنند
به فتنه بسته ره فتنه را و غوغا را
چو فتنه مست شود ناگهان برآشوبند
چه چیز بند کند مست بیمحابا را
چو موج پست شود کوهها و بحر شود
که بیم آب کند سنگهای خارا را؟
چو سنگ آب شود آب سنگ پس میدان
احاطت ملک کامکار بینا را
چو جنگ صلح شود صلح جنگ پس میبین
صناعت کف آن کردگار دانا را
بپوش روی که روپوش کار خوبانست
زبون و دستخوش و رام یافتی ما را
حریف بین که فتادی تو شیر با خرگوش
مکن مبند به کلی ره مواسا را
طمع نگر که منت پند میدهم که مکن
چنان که پند دهد نیم پشه عنقا را
چنان که جنگ کند روی زرد با صفرا
چنان که راه ببندد حشیش دریا را
اکنت صاعقه یا حبیب او نارا
فما ترکت لنا منزلا و لا دارا
بک الفخار ولکن بهیت من سکر
فلست افهم لی مفخرا و لا عارا
متی اتوب من الذنب توبتی ذنبی
متی اجار اذا العشق صار لی جارا
یقول عقلی لا تبدلن هدی بردی
اما قضیت به فی هلاک اوطارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع معرفت، عشق و تضادهای انسانی میپردازد. شاعر به غیرت و عشق به غیر اشاره میکند و میگوید که وقتی غیرت وجود نداشته باشد، چرا دوگانگی در عشق و یگانگی الهی را نشان میدهیم. او به رازهای نهان جهان و دشواری بیان واقعیات اشاره میکند و میگوید که بوسهها و شراب عشق، مجال سخن را تنگ میکنند.
شاعر به فتنه و آشوبهایی که عشق ایجاد میکند، اشاره میکند و میگوید همچنان که موجها دریا را تحت تاثیر قرار میدهند، عشق هم دنیای واقعی را دستخوش تغییرات میکند. در نهایت، شاعر از مشکلات و تنشهای زندگی بشری، ناپایداری و درهمآمیختگی عشق و جنگ، و نیز نیاز به حفظ مروت و ادب در روابط یاد میکند.
به عبارتی، این شعر نمایانگر درگیریها و زیباییهای عشق و زندگی است و به تفکرات عمیق و متناقض انسان در این زمینه میپردازد.
هوش مصنوعی: برای احترام به دیگران، آدم نامها را یاد گرفت و تمام جزئیات را به هم بافت تا یک تصویر کامل از آنچه هست، به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی که غیر از خدا وجود ندارد، غیرت برای چه معنایی دارد؟ پس اگر غیری نیست، چگونه میتوان یگانه را به دو تقسیم کرد؟
هوش مصنوعی: در این جهان ساکت و بیصدا، افرادی که توانایی بیان دارند چرا نمیتوانند از رازها و ناگفتهها صحبت کنند؟
هوش مصنوعی: لبهای شیرین و شکرین به جای گفتن حقایق، در سکوت به بوسههای مکرر پرداختهاند.
هوش مصنوعی: گاهی از بوسه محبوب لذت میبرم و گاهی از شراب، اما در این حال مجال صحبت کردن نیست و نه میتوان به رمز و اشاره چیزی گفت.
هوش مصنوعی: بوسهای که بر زخم میزنند، چقدر زیبا و شیرین است. در جنگ و فتنه، کلام را بهخوبی تضعیف میکنند و به این ترتیب، راههای ناآرامی و آشوب را مسدود میسازند.
هوش مصنوعی: زمانی که هیجانی ناگهانی به وجود میآید، بیپروا و سرراست به شورش و آشوب میانجامد. در این حالت، هیچ چیز نمیتواند کسی را که مست و غرق در شور است، مهار کند.
هوش مصنوعی: وقتی امواج پایین بروند، کوهها و دریا به وجود میآید، آیا آب میتواند سنگهای سخت را تحت تاثیر قرار دهد؟
هوش مصنوعی: وقتی که سنگ نرم شود و مانند آب درآید، به این معناست که میتوانی درک کنی که سلطنت و قدرت از آن کس که بینش و درایت دارد، است.
هوش مصنوعی: وقتی جنگ به صلح تبدیل شود و صلح به جنگ، در این حالت میتوان هنر و خلاقیت آن خداوند دانا را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: پوشش خود را بپوشان، زیرا ظاهر زیبا نشاندهنده اعمال نیکوکاران است. تو زبان و رفتار تسلیمشدهای را پیدا کردی که ما هم به آن دچار شدهایم.
هوش مصنوعی: حریف، توجه کن که تو در مبارزهای قرار گرفتهای. خودت را با شیر (شجاع) مقایسه نکن و اجازه نده که با خرگوش (ضعیف) قضاوت شوی. به طور کلی، راهی برای همدردی باقی بگذار.
هوش مصنوعی: به کسی که طمع دارد، نصیحت میکنم که چنین نکند، چرا که نصیحت من از گفتههای کسی مانند پشه به عنقا نیست، که هیچ تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: جنگیدن چهره زرد با رنگ زرد شبیه به این است که علفی جلوی جریان دریا را بگیرد.
هوش مصنوعی: ای کاش آتش عشق تو، همچون صاعقه به ما میآمد، که نه خانهای برایمان باقی میگذاشت و نه جایی برای اقامت.
هوش مصنوعی: من از یک افتخار صحبت میکنم، اما به خاطر حالت مستیام نمیتوانم نه به خودم افتخار کنم و نه شرمنده باشم.
هوش مصنوعی: هرگاه که از گناه برگشتم، در کدامین زمان به من پناه میدادی؟ وقتی عشق برایم یار و همنشین شد، چه کسی میتواند مرا نجات دهد؟
هوش مصنوعی: عقل من میگوید که راه خود را تغییر نده، اما سرنوشت مرا به هلاکت میکشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.