جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو
آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو
بوسه بده به روی خود راز بگو به گوش خود
هم تو ببین جمال خود هم تو بگو ثنای تو
نیست مجاز راز تو نیست گزاف ناز تو
راز برای گوش تو ناز تو هم برای تو
خیز ز پیشم ای خرد تا برهم ز نیک و بد
خیز دلا تو نیز هم تا نکنم سزای تو
هم پدری و هم پسر هم تو نیی و هم شکر
کیست کسی بگو دگر کیست کسی به جای تو
بسته لب تو برگشا چیست عقیق بیبها
کان عقیق هم تویی من چه دهم بهای تو
سایه توست ای پسر هر چه برست ای پسر
سایه فکند ای پسر در دو جهان همای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و عظمت انسانی میپردازد و بر اهمیت خودآگاهی تأکید میکند. شاعر از صمیمیت با خود و شناخت جمال و فضیلت خود سخن میگوید. او به نوعی به گفتوگوی شخصی با خود پرداخته و بر این نکته تأکید میکند که هیچکس نمیتواند به قدمت و بزرگی انسان نزدیک شود. همچنین بوسه دادن به خود و رازگویی با خود اشاره به عشق و احترام به خویشتن دارد. در نهایت، شعر بر پیوند عمیق میان پدر و پسر تأکید میکند و به نورانیت و سایه محبت اشاره دارد که فراتر از دو جهان است.
هوش مصنوعی: ای پسر، جان و هستی تو بینظیر است و هیچکس در برابر تو قرار نمیگیرد. به خودت بنگر و ببین چه کسی جز تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: به نرمیدگی بر لبان خود بوسهای بزن و رازهای دل را در گوش خود بگو. هم زیبایی خود را تماشا کن و هم از خوبیهای خود سخن بگو.
هوش مصنوعی: راز عشق تو از حقیقت دور نیست و بیدلیلی نیست. آنچه برای تو سزد، نیز برای توست؛ گوش تو باید درک کند و زیباییهای ناز تو را بشناسد.
هوش مصنوعی: بسیار خوب، به جلو بیا ای اندیشه تا از میان نیک و بد فاصله بگیریم. ای دل، تو هم تلاش کن تا من بتوانم پاداش تو را به درستی انجام دهم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که تو هم نقش پدر را داری و هم نقش پسر، و نشان میدهد که تو هم موجودی متفاوتی هستی و هم شکر وجودت شیرین است. کسی دیگر را نمیتوان به جای تو تصور کرد.
هوش مصنوعی: وقتی لبهای تو بسته است، نمیتوانی از آن زیبایی و ارزشهای درونت بهرهای ببری. مانند عقیق بیارزشی که هیچ کس به آن توجهی ندارد، تو نیز در این حالت بینصیب هستی. حالا من باید چه چیزی برای تو بیاورم که به ارزش وجودیات بیفزاید؟
هوش مصنوعی: تو ای پسر، هر آنچه که وجود دارد، سایهای از توست. در هر دو جهان، تو همای کامیابی و سروری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
داد دلم به دست غم طره دلربای تو
برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو
گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود
زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟
دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟
[...]
ای دل مبتلای من شیفتهٔ هوای تو
دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو
رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران
چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو
نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم
[...]
ای دل و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو
سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو
مرهم جان خستگان لعل حیات بخش تو
دام دل شکستگان طرهٔ دلربای تو
در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان
[...]
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
جان پر و بال میزند در طرب هوای تو
آتش آب میشود عقل خراب میشود
دشمن خواب میشود دیده من برای تو
جامه صبر میدرد عقل ز خویش میرود
[...]
ای به تو آرزویِ من بیشتر از جفایِ تو
سر برود ولی ز سر کم نشود هوایِ تو
دشمن و دوست گو بکن هر غرضی که ممکن است
جور همه جهانیان من بکشم برای تو
باقیِ عمر بر درت سر بنهم به بندگی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.