گنجور

 
مولانا

جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو

آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو

بوسه بده به روی خود راز بگو به گوش خود

هم تو ببین جمال خود هم تو بگو ثنای تو

نیست مجاز راز تو نیست گزاف ناز تو

راز برای گوش تو ناز تو هم برای تو

خیز ز پیشم ای خرد تا برهم ز نیک و بد

خیز دلا تو نیز هم تا نکنم سزای تو

هم پدری و هم پسر هم تو نیی و هم شکر

کیست کسی بگو دگر کیست کسی به جای تو

بسته لب تو برگشا چیست عقیق بی‌بها

کان عقیق هم تویی من چه دهم بهای تو

سایه توست ای پسر هر چه برست ای پسر

سایه فکند ای پسر در دو جهان همای تو