گنجور

 
مولانا

سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن

آستین را می فشاند در اشارت سوی من

همچو چشم کشتگان چشمان من حیران او

وز شراب عشق او این جان من بی‌خویشتن

زیر جعد زلف مشکش صد قیامت را مقام

در صفای صحن رویش آفت هر مرد و زن

مرغ جان اندر قفس می کند پر و بال خویش

تا قفس را بشکند اندر هوای آن شکن

از فلک آمد همایی بر سر من سایه کرد

من فغان کردم که دور از پیش آن خوب ختن

در سخن آمد همای و گفت بی‌روزی کسی

کز سعادت می گریزی ای شقی ممتحن

گفتمش آخر حجابی در میان ما و دوست

من جمال دوست خواهم کو است مر جان را سکن

آن همای از بس تعجب سوی آن مه بنگرید

از من او دیوانه تر شد در جمالش مفتتن

میر مست و خواجه مست و روح مست و جسم مست

از خداوند شمس دین آن شاه تبریز و زمن

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۵۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عنصری

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

ناصرخسرو

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ازرقی هروی

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

منوچهری

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

قطران تبریزی

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه