گنجور

 
مولانا

ای میرآب بگشا آن چشمه روان را

تا چشم‌ها گشاید ز اشکوفه بوستان را

آب حیات لطفت در ظلمت دو چشم است

زان مردمک چو دریا کردست دیدگان را

هرگز کسی نرقصد تا لطف تو نبیند

کاندر شکم ز لطفت رقص است کودکان را

اندر شکم چه باشد و اندر عدم چه باشد

کاندر لحد ز نورت رقص است استخوان را

بر پرده‌های دنیا بسیار رقص کردیم

چابک شوید یاران مر رقص آن جهان را

جان‌ها چو می‌برقصد با کندهای قالب

خاصه چو بسکلاند این کنده گران را

پس ز اول ولادت بودیم پای کوبان

در ظلمت رحم‌ها از بهر شکر جان را

پس جمله صوفیانیم از خانقه رسیده

رقصان و شکرگویان این لوت رایگان را

این لوت را اگر جان بدهیم رایگانست

خود چیست جان صوفی این گنج شایگان را

چون خوان این جهان را سرپوش آسمانست

از خوان حق چه گویم زهره بود زبان را

ما صوفیان راهیم ما طبل خوار شاهیم

پاینده دار یا رب این کاسه را و خوان را

در کاسه‌های شاهان جز کاسه شست ما نی

هر خام درنیابد این کاسه را و نان را

از کاسه‌های نعمت تا کاسه ملوث

پیش مگس چه فرق است آن ننگ میزبان را

وان کس که کس بود او ناخورده و چشیده

گه می‌گزد زبان را گه می‌زند دهان را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۱۸۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را

چون با زنی برانی سستی دهد میان را

زیرا جماعِ مرده تن را کند فسرده

بنگر به اهل دنیا دریاب این نشان را

میران و خواجگانشان پژمرده است جانْشان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
امیرخسرو دهلوی

گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را

تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را

تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم

ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را

بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری

[...]

سیف فرغانی

گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را

دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را

خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت

زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را

ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد

[...]

ناصر بخارایی

ای چشم تو کشیده، ابروی چون کمان را

تیری که می‌گشایی، از ما طلب نشان را

آن دم که تیر غمزه،‌ بر بی‌دلان گشایی

مرغ از هوا در آید، از بهر جان فشان را

من در میان جانت، چون نی کمر ببستم

[...]

کوهی

از هر که گلبن بینند روی جان را

پنهان کجا توان کرد خورشید آسمانرا

اعیان ثابته هست اسمای حضرت حق

دیدم همه مسماست کردم عیان عیان را

روحی دمید در تن گفت او نفخته فیه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه