چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من
وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر ناگاهان
شود جان خصم جان من کند این دل سزای من
سحرگاهی دعا کردم که جانم خاک پای او
شنیدم نعره آمین ز جان اندر دعای من
چگونه راه برد این دل به سوی دلبر پنهان
چگونه بوی برد این جان که هست او جان فزای من
یکی جامی به پیشم داشت و من از ناز گفتم نی
بگفتا نی مگو بستان برای من برای من
چو یک قطره چشیدم من ز ذوق اندرکشیدم من
یکی رطلی که شد بویش در این ره ره نمای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلدادگی خود سخن میگوید و از احساسی عمیق و خالص نسبت به معشوقش خبر میدهد. او بیان میکند که چگونه عشق او را تحت تأثیر قرار داده و باعث شده تا به پای دلبر خود بیفتد. شاعر اعتراف میکند که در برخی مواقع ممکن است از عشقش خطایی کرده و با این حال جانش را فدای آن میکند. دعای او در سحرگاه به عشقش باز میگردد و او از نظاره این عشق به وجد میآید. او همچنین از محبت و جذابیت معشوقش سخن میگوید و توصیف میکند که چگونه بوی او و احساساتش بر او تأثیر میگذارد. در نهایت، شاعر احساس شگفتانگیزی را از نوشیدن قطرهای از عشق معشوقش توصیف میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که من از عشق به دلبرم میافتم، شادیای از این دلربایی به سراغم میآید و جانم در پای او فرو میافتد.
هوش مصنوعی: اگر روزی در آن خدمت جایی کنم، تقصیر ناخواسته از من میشود و جان دشمن، جان من را میگیرد، زیرا این دل سزاوار این وضعیت است.
هوش مصنوعی: در صبح زود، دعا کردم که روح من در کنار پای او باشد و ناگهان صدای «آمین» را از داخل وجودم شنیدم که به دعا و خواستهام پاسخ داده شد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم دل خود را به سوی محبوبی که پنهان است برسانم؟ چگونه میتوانم بوی وجود او را حس کنم، در حالی که او جان مرا بیشتر از هر چیزی زنده میکند؟
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی جامی را در برابر خود میبیند و از روی ناز و خودخواهی میگوید که نه، نمیخواهم. اما دیگری به او پاسخ میدهد که این "نه" را نگو و بگو که برای من بیاورند، برای من! به نوعی نشاندهندهای از خودخواهی و توقع است.
هوش مصنوعی: وقتی که یک قطره از لذت آن را چشیدم، به شدت جذب شدم و بویی که از آن در این راه بلند شد، نشاندهنده من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من
وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر چون خامان
شود دل خصم جان من کند هجران سزای من
سحرگاهان دعا کردم که این جان باد خاک او
[...]
گهی لطفست و گاهی قهر کار دلربای من
ولی لطف از برای دیگران، قهر از برای من
بخوبان تا وفا کردم جفا دیدم، بحمدالله
که تقریب جفای خوبرویان شد وفای من
دعای خویش را شایسته احسان نمیدانم
[...]
اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من
بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو
دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
به یاران این وصیت میکنم کز تیغ جور تو
[...]
به خون غلطد چمن از ناله دردآشنای من
قفس پر گل شود از بلبل رنگین نوای من
گران خیزند همراهان بی پروای من، ورنه
ره خوابیده را بیدار می سازد درای من
نیم بی مایه تا بر سود باشد از سفر چشمم
[...]
کشد گر هر دمم صدبار افزون کن خدای من
بمن جور و جفای او باو مهر و وفای من
براه عشق گوید پیرو من از قفای من
که سرگردانتر است از من درین ره رهنمای من
ببزمت غیر و من در کنج غم یگره چه خواهد شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.