چو آمد روی مه رویم کی باشم من که باشم من
چو زاید آفتاب جان کجا ماند شب آبستن
چه باشد خار گریان رو که چون سور بهار آید
نگیرد رنگ و بوی خوش نگیرد خوی خندیدن
چه باشد سنگ بیقیمت چو خورشید اندر او تابد
که از سنگی برون ناید نگردد گوهر روشن
چه باشد شیر نوزاده ز یک گربه زبون باشد
چو شیر شیر آشامد شود او شیر شیرافکن
یکی قطره منی بودی منی انداز کردت حق
چو سیمابی بدی وز حق شدستی شاه سیمین تن
منی دیگری داری که آن بحر است و این قطره
قراضه است این منی تو و آن من هست چون معدن
منی حق شود پیدا منی ما فنا گردد
بسوزد خرمن هستی چو ماه حق کند خرمن
گرفتم دامن جان را که پوشیدهست تشریفی
که آن را نی گریبان است و نی تیریز و نی دامن
قبای اطلس معنی که برقش کفرسوز آمد
گر این اطلس همیخواهی پلاس حرص را برکن
اگر پوشیدم این اطلس سخن پوشیده گویم بس
اگر خود صد زبان دارم نگویم حرف چون سوسن
چنین خلعت بدش در سر که نامش کرد مدثر
شعارش صورت نیر دثارش سیرت احسن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر نوعی تفکر عمیق درباره هویت و وجود انسان است. شاعر با استفاده از تمثیلها و تصاویری زیبا به بررسی رابطه میان وجود مادی و معنوی میپردازد. او به ما یادآوری میکند که هرچند ما دارای وجود مادی هستیم، در حقیقت بخشی از حقیقت بزرگتری هستیم که به واسطهی وجود الهی شکل گرفته است.
شاعر به تضاد میان شب و روز، زمین و آسمان، و جواهر و سنگ اشاره میکند تا نشان دهد که وجود مادی ما محدود و فاقد ارزش واقعی است. تنها در سایهی نور حق است که میتوان به حقیقت و ارزش واقعی دست یافت. همچنین به مفهوم فنا و بقا در موجودات و ارتباط آنها با حق اشاره میکند که در نهایت به از دست دادن خود و پیوستن به دنیای الهی میانجامد.
در نهایت، شاعر به پوششهای معنوی و هویتی میپردازد که انسان بر خود میزند، تاکید میکند که برای درک معانی عمیق تر، باید از ظاهر بگذریم و به باطن توجه کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبای تو ظاهر میشود، من کیستم و چه هویتی دارم؟ وقتی که خورشید جان میتابد، شب حامله کجا میتواند بماند؟
هوش مصنوعی: چه چیز میتواند خار گریان را بیان کند، وقتی که بهار فرا رسد و نتواند رنگ و بوی خوشی را بگیرد و همچنان در خود خوی خندیدن را حس کند؟
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر سنگی بتابد، دیگر آن سنگ بیقیمت نخواهد بود. پس از آن، نمیتوان به سادگی به این سنگ نگاه کرد و آن را بیارزش دانست، زیرا در درونش گوهری با ارزش نهفته است.
هوش مصنوعی: شیر نوزادی که از یک گربه به دنیا آمده، وقتی که به دنیا بیاید، چون زبانش نمیچرخد، مثل شیر واقعی نیست. اما وقتی که بزرگتر میشود، میتواند به یک شیر واقعی تبدیل شود که قوی و نیرومند است.
هوش مصنوعی: تو یک قطرهای از هستی هستی که خداوند تو را به شکل مایع مثل سیماب ساخته است و از آن قطره، تو اکنون به صورت یک پادشاه با بدن نقرهای در آمدهای.
هوش مصنوعی: تو خود یک وجود داری، اما در عمق وجودت، وجودی بزرگتر و عمیقتر نهفته است. این وجود کوچک تو مانند یک قطره است و آن وجود بزرگتر مثل دریا میماند. این وجود کوچک تو و آن وجود بزرگ، هر دو از یک منبع واحد سرچشمه میگیرند، مانند معادنی که از یک خاک استخراج میشوند.
هوش مصنوعی: آنچه که من هستم به حقیقت وجود میآید و آنچه که منِ دنیایی است، نابود میشود. مانند اینکه دود از آتش برآید و وجود انسانی با شناختی از حقیقت، به نور و روشنیِ وجود حق تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: من دست به دامن جانم زدم چون اینجا تشریفاتی وجود دارد که نه به گریبان مربوط میشود و نه به دامن یا تیر.
هوش مصنوعی: یقهی اطلس و زیباییاش آنقدر درخشان و جذاب است که اگر کسی آن را ببیند، ممکن است به کفر بیفتد. اگر واقعا این اطلس را میخواهی، پس باید حرص و طمع را کنار بگذاری.
هوش مصنوعی: اگرچه لباس زیبا و ظریفی از سخن به تن کردهام، اما اگر بخواهم با صدای خود حرف بزنم، نمیتوانم مانند گل سوسن به زیبایی و ظرافت صحبت کنم.
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف زیبایی و ویژگیهای یک شخصیت میپردازد. شخصیت مورد نظر دارای پوششی خاص و شایسته است که نمادی از شکوه و عظمت اوست. نام این شخصیت زینتی بر آن پوشش است و تفاوتی بزرگ میان ظاهر و باطن او وجود دارد. شکل و ظاهری زیبا و دلپذیر دارد و فضایل او سبب میشود که به بهترین نحو قابل ستایش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن
زمانی کوه را تَرگی زمانی چرخ را جوشن
دژم روئی و گیتی را کند آثار تو خرم
سیه فامی و عالم را کند دیدار تو روشن
گهی بر گوشه گردون نهاده مر ترا گوشه
[...]
ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن
تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل
به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره
[...]
الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن
گه از بن دامنت ماهست و گاهت ماه بر دامن
چراغ افروخته در تو بسی و هفت از آن گردان
که گه بر گاوشان جایست و گه بر شیرشان مسکن
چو خورشید ملک هنجار و برجیس وزیر آسا
[...]
هوا تیره است، آن بهتر که گیری بادهٔ روشن
ز دست لعبت مهروی مشکین موی سیمین تن
شده انواع نزهت را لب نوشین او موضع
شده اسباب عشرت را رخ رنگین او معدن
رخش چون ارغوان، لکن برو پیدا شده سنبل
[...]
ایا خورشید و مه در پیش رایت تیره و تاری
به روز و شب گهی خورشید و ماهم ثقبهٔ روزن
پس ای سردی و تاریکی که در من هست بازم خر
ازین سردی و تاریکی به اندک پنبه و روغن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.