گنجور

 
مولانا

با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من

بیگانه می باشم چنین با عشق از دست فتن

از غایت پیوستگی بیگانه باشد کس بلی

این مشکلات ار حل شود دشمن نماند در زمن

بحری است از ما دور نی ظاهر نه و مستور نی

هم دم زدن دستور نی هم کفر از او خامش شدن

گفتن از او تشبیه شد خاموشیت تعطیل شد

این درد بی‌درمان بود فرج لنا یا ذا المنن

نقش جهان رنگ و بو هر دم مدد خواهد از او

هم بی‌خبر هم لقمه جو چون طفل بگشاده دهن

خفته‌ست و برجسته‌ست دل در جوش پیوسته‌ست دل

چون دیگ سربسته‌ست دل در آتشش کرده وطن

ای داده خاموشانه‌ای ما را تو از پیمانه‌ای

هر لحظه نوافسانه‌ای در خامشی شد نعره زن

در قهر او صد مرحمت در بخل او صد مکرمت

در جهل او صد معرفت در خامشی گویا چو ظن

الفاظ خاموشان تو بشنوده بی‌هوشان تو

خاموشم و جوشان تو مانند دریای عدن

لطفت خدایی می کند حاجت روایی می کند

وان کو جدایی می کند یا رب تو از بیخش بکن

ای خوشدلی و ناز ما ای اصل و ای آغاز ما

آخر چه داند راز ما عقل حسن یا بوالحسن

ای عشق تو بخریده ما وز غیر تو ببریده ما

ای جامه‌ها بدریده ما بر چاک ما بخیه مزن

ای خون عقلم ریخته صبر از دلم بگریخته

ای جان من آمیخته با جان هر صورت شکن

آن جا که شد عاشق تلف مرغی نپرد آن طرف

ور مرده یابد زان علف بیخود بدراند کفن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۸۰۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصرخسرو

گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن

نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری‌ کنم بر رَبع ‌و اَطلال و دِمَن

رَبع از دلم پرخون‌ کنم خاک دمن‌ گلگون کنم

اطلال را جیحون ‌کنم از آب چشم خویشتن

از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی

[...]

نصرالله منشی

از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن

بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
ظهیری سمرقندی

هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو

از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن

هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش

تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن

چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه