گنجور

 
مولانا

آن شاخ خشک است و سیه‌هان ای صبا بر وی مزن

ای زندگی باغ‌ها وی رنگ بخش مرد و زن

هان ای صبای خوب خد اندر رکابت می رود

آب روان و سبزه‌ها وز هر طرف وجه الحسن

دریادلی و روشنی بر خشک و بر تر می زنی

او سخت خشک است و سیه بر وی مزن از بهر من

من خیره روتر آمدم بر جود تو راهی زدم

این کی تواند گفت گل با لاله یا سرو و سمن

ای باغ ساز و دست نی چون عقل فوق و پست نی

هستی چو نحل خانه کن یا جان معمار بدن

خواهی که معنی کش شوم رو صبر کن تا خوش شوم

رنجور بسته فن بود خاصه در این باریک فن