گنجور

 
مولانا

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم

وگر درم نگشایی مقیم درگاهم

چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش

به غیر آب نباشد پناه و دلخواهم

کجا روم به سر خویش کی دلی دارم

من و تن و دل من سایه شهنشاهم

به توست بیخودیم گر خراب و سرمستم

به توست آگهی من اگر من آگاهم

نه دلربام توی گر مرا دلی باقی است

نه کهربام توی گر مثل پر کاهم

نه از حلاوت حلوای بی‌حد لب توست

که چون کلیچه فتاده کنون در افواهم

ز هر دو عالم پهلوی خود تهی کردم

چو هی نشسته به پهلوی لام اللهم

ز جاه و سلطنت و سروری نیندیشم

بس است دولت عشق تو منصب و جاهم

چو قل هو الله مجموع غرق تنزیهم

نه چون مشبهیان سرنگون اشباهم

اگر تتار غمت خشم و ترکیی آرد

به عشق و صبر کمربسته همچو خرگاهم

اگر چه کاهل و بی‌گاه خیز قافله‌ام

به سوی توست سفرهای گاه و بی‌گاهم

برآ چو ماه تمام و تمام این تو بگو

که زیر عقده هجرت بمانده چون ماهم

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۷۲۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
اوحدی

به پیشگاه قبول ار چه کم دهد راهم

هنوز دولت آن آستانه می‌خواهم

گرم کند ز جفا همچو ریسمان باریک

از آنچه هست سر سوزنی نمی‌کاهم

دلم ز مهر رخش نیم ذره کم نکند

[...]

حسین خوارزمی

تو پادشاه و من از بندگان درگاهم

بغیر تو ز تو چیز دگر نمی خواهم

سزد که بر سر عالم علم برافرازم

کز آن زمان که غلام توام شهنشاهم

بسوز آتش سودای تو همی سازم

[...]

نظام قاری

بچرخ میرسد از عشق تار قزآهم

زهجر جامه چو صابون در آب میکاهم

بماهتاب نپوشم کتان که میترسم

که چشم زخم رسد بر لباس از ماهم

گهی که جامه ببالای من برد خیاط

[...]

جامی

بیا که وصل تو را از خدای می خواهم

بیا که گوش بر آواز و چشم بر راهم

به مهر روی تو با دیده ستاره فشان

نشسته شب همه شب در نظاره ما هم

خوش آنکه من به فراقت نهاده باشم دل

[...]

اهلی شیرازی

تو با فراغ خود امروز شاد و فردا هم

مرا ز مهر تو دین شد ز دست و دنیا هم

میان مسجد و میخانه‌ام خجل مانده

ز بس که حرمتم آنجا نماند و اینجا هم

خراب بادهٔ عشق توام که نشئهٔ او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه