گنجور

 
مولانا

به غم فرونروم باز سوی یار روم

در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم

ز برگ ریز خزان فراق سیر شدم

به گلشن ابد و سرو پایدار روم

من از شمار بشر نیستم وداع وداع

به نقل و مجلس و سغراق بی‌شمار روم

نمی‌شکیبد ماهی ز آب من چه کنم

چو آب سجده کنان سوی جویبار روم

به عاقبت غم عشقم کشان کشان ببرد

همان به‌ست که اکنون به اختیار روم

ز داد عشق بود کار و بار سلطانان

به عشق درنروم در کدام کار روم

شنیده‌ام که امیر بتان به صید شده‌ست

اگر چه لاغرم سوی مرغزار روم

چو شیر عشق فرستد سگان خود به شکار

به عشق دل به دهان سگ شکار روم

چو بر براق سعادت کنون سوار شدم

به سوی سنجق سلطان کامیار روم

جهان عشق به زیر لوای سلطانی است

چو از رعیت عشقم بدان دیار روم

منم که در نظرم خوار گشت جان و جهان

بدان جهان و بدان جان بی‌غبار روم

غبار تن نبود ماه جان بود آن جا

سزد سزد که بر آن چرخ برق وار روم

اگر کلیم حلیمم بدان درخت شوم

وگر خلیل جلیلم در آن شرار روم

خموش کی هلدم تشنگی این یاران

مگر که از بر یاران به یار غار روم

جوار مفخر آفاق شمس تبریزی

بهشت عدن بود هم در آن جوار روم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۷۲۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

کجاست جذبه عشقی که بر کنار روم

به گوشه ای بنشینم به فکر یار روم

مرا ز باد مخالف چو موج پروا نیست

میان گشاده به دریای بیکنار روم

فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه