گنجور

 
مولانا

اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا

بستان ز من شرابی که قیامت است حقا

چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول

دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را

غم و مصلحت نمانَد همه را فرو دَرانَد

پس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا

تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی

بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا

بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی

چو چنان شوم بگویم سخن تو بی‌محابا

قدحی گران به من ده به غلام خویشتن ده

بنگر که از خمارت نگران شدم به بالا

نگران شدم بدان سو که تو کرده‌ای مرا خو

که روانه باد آن جو که روانه شد ز دریا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

# بیت سوم فرو دراند درست است.

اشکالات خوانش

# بیت سوم فرو دراند درست است

اشکالات خوانش

# بیت سوم فرو دراند درست است

غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا

ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها

به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد

که فکند در دماغم هوسش هزار سودا

همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی

[...]

اسیری لاهیجی

بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا

ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا

ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم

چکنم صلاح و تقوی چو شدم بعشق رسوا

چو ز لوح دل بشستی همه نقوش اغیار

[...]

فیض کاشانی

چه شود اگر نسیمی ز در تو بوی آرد

به پیام آشنائی بنوازد آشنا را

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
یغمای جندقی

پی خدمت تو خواهم تن و جان خویشتن را

چو نباشد این سعادت نه من و نه زندگانی

رضاقلی خان هدایت

نه شکوفه‌ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم

همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه