بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا
ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا
ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم
چکنم صلاح و تقوی چو شدم بعشق رسوا
چو ز لوح دل بشستی همه نقوش اغیار
ز پس حجاب عزت رخ یار شد هویدا
ز شراب وصل جانان همه کاینات مستند
تو ز بیخودی نداری خبری ز مستی ما
چو نداشت ذوق عرفان دل بیخبر چه داند
که جمال روی جانان بچه رو نمود هرجا
نه که یار گشت پنهان تو بچشم ما نظر کن
که بنقش هر دو عالم همه روی اوست پیدا
نظری بچشم جان کن، بجمال او اسیری
که چگونه گشت پنهان بنقاب جمله اشیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها
به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد
که فکند در دماغم هوسش هزار سودا
همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی
[...]
چه شود اگر نسیمی ز در تو بوی آرد
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را
پی خدمت تو خواهم تن و جان خویشتن را
چو نباشد این سعادت نه من و نه زندگانی
نه شکوفهای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.