ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم
ای مرد طالب کم طلب بر آب جو نقش قدم
ای عاشق صافی روان رو صاف چون آب روان
کاین آب صافی بیگره جان می فزاید دم به دم
از باد آب بیگره گر ساعتی پوشد زره
بر آب جو تهمت منه کو را نه ترس است و نه غم
در نقش بینقشی ببین هر نقش را صد رنگ و بو
در برگ بیبرگی نگر هر شاخ را باغ ارم
زان صورت صورت گسل کو منبع جان است و دل
تن ریخته از شرم او بگریخته جان در حرم
از باده و از باد او بس بنده و آزاد او
چون کان فروبر نفس چون که برآورده شکم
از بحر گویم یا ز در یا از نفاذ حکم مر
نی از مقالت هم ببر می تاز تا پای علم
چپ راست دان این راه را در چاه دان این چاه را
چون سوی موج خون روی در خون بود خوان کرم
در آتش آبی تعبیه در آب آتش تعبیه
در آتشش جان در طرب در آب او دل در ندم
یا من ولی انعامنا ثبت لنا اقدامنا
ای بیتو راحتها عنا ای بیتو صحتها سقم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی مانند عشق، وجود و جستجوی حقیقت میپردازد. شاعر به نفس و عقل اشاره میکند و از طالب علم میخواهد که به سادگی و عمیقاندیشی توجه کند. او به عاشقانی که مانند آب روان صاف و بیگفتوگو هستند، تأکید میکند که زندگی بدون قید و بند، جان را فزونی میبخشد. همچنین، اشاره به ناپایداری دنیا و تلاش برای درک غیرمادیات دارد. شاعر از باده و باد به عنوان نمادهایی از آزادی و الهام یاد میکند و در نهایت به ارتباط بین آتش و آب به عنوان نمادهای تناقض و وابستگی زندگی انسان اشاره میکند. در کل، شعر پیامی از تفکر و جستجوی حقیقت در وجود خود و ارتباط با عالم بالاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم
لؤلؤ برافرازد علم چون ابر در آرد ز نم
در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم
کاندر طریق عاشقی یک رنگ بینی بیش و کم
روزی بیاید در میان تا عشق را بندی میان
عیسی بباید ترجمان تا زنده گرداند به دم
چون دیده کوتهبین بود هر نقش حورالعین بود
[...]
هم گنج داری هم خدم بیرون از جه از کتم عدم.
بر فرق فرقد نه قدم بر بام عالم زن علم
انجم فرو روب از فلک عصمت فروشوی از ملک
بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم
ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم
کز بهر این آوردهای ما را ز صحرای عدم
تا جان ز فکرت بگذرد وین پردهها را بردرد
زیرا که فکرت جان خورد جان را کند هر لحظه کم
ای دل خموش از قال او واقف نهای ز احوال او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.