شهلا
تاریخ پیوستن: ۱۲م تیر ۱۴۰۳
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۱۰ |
شهلا در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:
سلام و درود
جهان حضرت مولانا که عاشقی ست، جهان بی سویی ست
"این سو حهان آن سو جهان بنشسته من در آستان
بر آستان آن کس بود کو ناطق ِ اَخْرَس بوَد"
شهلا در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:
سلام و درود
جهان حضرت مولانا که عاشقی ست، جهان بی سویی ست
"این سو حهان آن سو جهان بنشسته من در آستان
بر آستان آن کس بود کو ناطق ِ اَخْرَس بوَد"
شهلا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:
ادامه ی آن،
هر چند، پست تمام مطلب چند بار به اشگال بر خورد، نمیدانم اگر از جانب بنده بوده، در اینصورت ببخشید.
وقتی جان مشتمل و مکمل هست و نیست است، وقتی وقف ِ هست و نیست، در خدمت روح و ماورای روح است، البته که عالی و ارزشمند است و البته که عشق و زیبایی او را پذیرا و راهبرند! او را شاه و سلطان وامیرند... البته که او را میزبانند، البته که سلطان محمود ایازش را می نوازد و او را مشوق و محرک و ممتحن است!
آفرین بر جان ِ جانِ جان، بر جانِ جانان شمس الدّین تبریزی.
شهلا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:
:
شاه ما از پرده برجان چو خود را جلوه کرد
جان ما بیخویش شد زیرا که شه بیخویش بود
در حالیکه با کمی تغییر بجا و پس و پیش بجا می توان اینطور خواند:
شاه ما چون خود را بر پرده ء جان جلوه کرد
و یا:
شاه ما چو خویش را از پرده بر جان جلوه کرد
یا:
شاه ما چون خود را از پرده بر جان جلوه کرد
حالا چرا بر پرده ی جان یا از پرده ی جان؟
چون در آغاز دفتر اول مثنوی می گوید:
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان را دستور نیست
جان را اگر نه به معنی جاندار، جان داشتن و زنده گی بگیریم (البته این هم هست)
بلکه بمثابه ی فضای جمعی جان در هستی بگیریم، مثل یه سایت عظیم و فوق العاده بزرگ و مهم، که سایت همگانی جان است، و جانها آنجا در ارتباط اند،خبر می گیرند؛ سیر و تجربه ی خود را مبادله می کنند؛ نُشو و نما می کنند و نور و گرما و عشق و توجه و غذا دریافت می کنند.
مثل یه فضای مجازی که خیلی هم حقیقی و حیاتی است!
پس جان در اینجا یک روند است؛ یک شوَند و پروسه ی رشد و تعالی است. همانی نیست که فقط هست، همه ی آنی ست که هم هست و هم نیست!
شهلا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:
مصرع اول بیت دوم اینجا
شهلا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵:
با سلام و اظهار خوشحالی که این غزلیات زیبا و اندوخته های معنوی فرهنگی خود را در سایت گنجور براحتی می یابیم!
امروز 26 مرداد، هفده ی آگست،
ضمن خوندن غزل زیبای فوق متوجه شدم در بیت دوم بصورتی که نوشته شده خواندن را مشگل می کنه و ریتم را تغییر می دهد.
شهلا در ۶ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۸:
و به دو سه ...دلیلی که هم در بالا آوردم و همچنین دراینجا می آورم، پس بیشتر به 'جاه' بجای چاه دوم، گرایش دارم. ببینید:
"در آتش آبی تعبیه در آب آتش تعبیه
در آتشش جان در طرب در آب او دل در ندم"
"چپ راست دان این راه را، در چاه دان این جاه را"
- نگفت چپ و راست بدون این راه را،
نه، بلکه چپ راست دان این راه را
پس چرا چیزی هم بر عکس چاه نباشد؟
که به درک معنا کمک کند. مثل جاه
- ضمن اینکه یوسُف هم از افتادنِ در چاه به جاه (امیری) و کمال رسید.
- یوسف از لذت موقت چشم پوشید و در دام زلیخا نیافتاد گرچه این خود گریبان او را گرفت و بچاهش انداخت، امّا او عشق، خرد، راستی و زیبایی و صلابت را با هم در پیوند می دید، نه از هم جدا! و نه مجزا و مطابق میل شخصی اش!
- و درست همینجا از این آیه کمک می گیرد که خدایا... ...عمل ما را در برابر اهریمن ثبات و استحکام بخش...
شهلا در ۶ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۸:
با سلام،
بنظر ترتیب درستِ این بیت باید باشد:
چپ راست دان این راه را، در چاه دان این چاه را
امّا برای من سئواله که آیا احتمالاً
'در چاه دان این جاه را' نمی باشد؟ یعنی شاید چاه دوم 'جاه' باشد!
از نظر معنی هم اگر در آب ندامتی و پشیمانی پنهانست و در آتش خیر و فَرّحی ...
پس آنچه را که "راست" می پنداریم می تواند چپ و آنچه را "چپ" می پنداریم می تواند راست باشد! چون عادت کردیم بجای تجربه ی حقیقت و درستی به ذهنیت ِ کوچک و محدود و شرطی شده مان رجوع کنیم، نه به خودِ معانی، به ذات ِ حقیقت و سرشتِ آن....
بنابرین آنچه را هم که "جاه"، بزرگی و افتخار قلمداد می کنیم، می تواند بر عکس چاه و سرنگونی باشد!!!
شهلا در ۶ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۴:
دوست داشتم تحلیل یا برداشت شما را از: "...عبرتِ ما کان و مترس"، در بیت پایانی میدانستم. آیااین درسته:
درس ما و نگاه و ترازوی ما باید همان خودِ "کان" باشد، نه بُرهانی که در افکار خود یا دیگری می جوییم. آنجا که خودِ ما سایه ی بُرهانیم و در طلعت آن آفتاب حقیقت زود زدوده و محو می شویم.
یا شاید: عبرتِ ما کُن و مترس، باشد؟
شهلا در ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۳۸ در پاسخ به مجتبی الام دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸۳: