گنجور

 
مولانا

چند از این راه نو روزگار

پرده آن یار قدیمی بیار

آتش فرعون بکش ز آب بحر

مفرش نمرود به آتش سپار

چرخ فلک را به خدایی مگیر

انجم و مه را مشناس اختیار

شمس و شموسی که سرآخر شده‌ست

چون خر لنگست در آن مستدار

باد چو راکع شد و خود را شناخت

نیست در آخر چو خسان بی‌مدار

چشم در آن باد نهاده‌ست خس

کاو کشدش جانب هر دشت و غار

خیره در آن آب بمانده‌ست سنگ

کوش بغلطاند در سیل بار

گر بد و نیکیم، تو از ما مگیر

ما همه چنگیم و دل ما چو تار

گاه یکی نغمه‌ی تَر می‌نواز

گاه ز تر بگذر و رو خشک آر

گر ننوازی دل این چنگ را

بس بود اینش که نهی برکنار

نور علی نور چو بنوازیش

باده خوش و خاصه به فصل بهار

در کف عشقست مهار همه

اشتر مستیم در این زیر بار

گاه چو شیری متمثل شود

تا برمد خلق از او چون شکار

گاه چو آبی متشکل شود

خلق رود تشنه بدو جان‌سپار

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۱۶۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

ای زینهار خوار بدین روز گار

از یار خویشتن که خورد زینهار

یک دل همی چرند کنون آهوان

با شیر و با پلنگ بیک مرغزار

وقتیکه چون دو عارض و زلفین تو

[...]

ناصرخسرو

پند بدادمت من، ای پور، پار

چون بگزیدی تو بر آن نور نار؟

غره مشو گر چه نیابد همی

بی تو نه بهرام و نه شاپور پار

پشت گران‌بار تو اکنون شده‌است

[...]

منوچهری

با رخت ای دلبر عیار یار

نیست مرا نیز به گل کار کار

تا رخ گلنار تو رخشنده گشت

بر دل من ریخته گلنار نار

چشم تو خونخواره و هر جادویی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
مسعود سعد سلمان

دولت مسعودی با روزگار

چون تن و جان گشت بهم سازگار

تاج همی گوید جاوید باد

شاه زمانه ملک روزگار

بخت همی گوید پاینده باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عمعق بخاری

وقت گل سوری، خیز ای نگار

بر گل سوری می سوری بیار

بر بط سغدی را گردن بگیر

زخمه زیر و بم او برگمار

زان می نوشین، که چو جانم بدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه