گنجور

 
مولانا

مطربا عیش و نوش از سر گیر

یک دو ابریشمک فروتر گیر

ننگ بگذار و با حریف بساز

جنگ بگذار جام و ساغر گیر

لطف گل بین و جرم خار مبین

جعد بگشا و مشک و عنبر گیر

فربه از توست آسمان و زمین

این یک استاره را تو لاغر گیر

داروی فربهی خلق توی

فربهش کن چو خواهی و برگیر

خرمش کن به یک شکرخنده

شکری را ز مصر کمتر گیر

بخت و اقبال خاک پای تواند

هر چه می‌بایدت میسر گیر

چونک سعد و ظفر غلام تواند

دشمنت را هزار لشکر گیر

ای دل ار آب کوثرت باید

آتش عشق را تو کوثر گیر

گر غلامی قیصرت باید

بنده‌اش را قباد و قیصر گیر

هر که را نبض عشق می‌نجهد

گر فلاطون بود تواش خر گیر

هر سری کو ز عشق پر نبود

آن سرش را ز دم مأخر گیر

هین مگو راز شمس تبریزی

مکن اسپید و جام احمر گیر

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۱۶۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای پسر بردهٔ قلندر گیر

پرده از روی کارها برگیر

کفر و اسلام کار کس نکند

آشیان زین دو شاخ برتر گیر

این دو معشوقهٔ دو قوم شدست

[...]

مولانا

مطربا عشقبازی از سر گیر

یک دو ابریشمک فروتر گیر

چونک در چرخ آردت باده

خانه بر بام چرخ اخضر گیر

ملک مستی و بیخودی داری

[...]

سعدی

از زر و سیم راحتی برسان

خویشتن هم تمتعی بر گیر

وآنگه این خانه کز تو خواهد ماند

خشتی از سیم و خشتی از زر گیر

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه