ای دیده مرا بر در واپس بکشیده سر
باز از طرفی پنهان بنموده رخ عبهر
یک لحظه سلف دیده کاین جایم تا دانی
بر حیرت من گاهی خندیده تو چون شکر
در بسته به روی من یعنی که برو واپس
بر بام شده در پی یعنی نمطی دیگر
سر را تو چنان کرده رو رو که رقیب آمد
من سجده کنان گشته یعنی که از این بگذر
من در تو نظر کرده تو چشم بدزدیده
زان ناز و کرشم تو صد فتنه و شور و شر
تو دست گزان بر من کاین جمله ز دست تو
من بوسه زنان گشته بر خاک به عذر اندر
کی باشد کان بوسه بر لعل لبت یابم
وان گاه تو بخراشی رخساره چون زعفر
ای کافر زلف تو شاه حشم زنگی
فریاد که ایمان شد اندر سر تو کافر
چون طره بیفشانی مشک افتد در پایت
چون جعد براندازی خطیت دهد عنبر
احسنت زهی نقشی کز عطسه او جان شد
ای کشته به پیش تو صد مانی و صد آزر
ناگه ز جمال تو یک برق برون جسته
تا محو شد این خانه هم بام فنا هم در
در عین فنا گفتم ای شاه همه شاهان
بگداختهمی نقشی بفسرده بدین آذر
گفتا که خطاب تو هم باقی این برفست
تا برف بود باقی غیبست گل احمر
گفتم که الا ای مه از تابش روی تو
خورشید کند سجده چون بنده گک کمتر
آخر بنگر در من گفتا که نمیترسی
از آتش رخسارم وانگه تو نه سامندر
گفتم بتکی باشم دو چشم بپوشیده
اندر حجب غیرت پوشیده من این مغفر
گفتا که تو را این عشق در صبر دهد رنگی
شایسته آن گردی هم ناظر و هم منظر
گفتم چه نشان باشد در بنده از این وعده
گفتا که درخش جان در آتش دل چون زر
وان گاه نکو بنگر در صحن عیار جان
در حال درخشانی وز تابش او برخور
گفتم که همیترسم وز ترس همیمیرم
کز دیدن جان خود از من رود آن جوهر
آن جوهر بیچونی کز حسن خیال تو
در چشم نشستستم ای طرفه سیمین بر
گفتا که مترس آخر نی منت همیگویم
کز باغ جمال ما هم بر بخوری هم بر
آن نقش خداوندی شمس الحق تبریزی
پرنور از او عالم تبریز از او انور
او بود خلاصه کن او را تو سجودی کن
تا تو شنوی از خود کالله هو الاکبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر طرف مه از عنبر چنبر کشد آن دلبر
هرگه که کشد چنبر بر طرف مه از عنبر
دارد سمن و نسرین در سنبل مشکآگین
دارد گهر و پروین دربُسّد جانپرور
چون چهره کند پیدا زیبا نبود دیبا
[...]
ای بزم جهان آرا، ای جشن جنان پیکر
در رشک رخت حورا در رشک، میت کوثر
از ابروی ایوانت برماه زده کله
وز چهره دیوارت در خلد گشاده در
بر شمسه ی شنکرفی، رانده شکنت زنکار
[...]
ای ماه صبا بگذر، پیش در آن دلبر
گو: ای دل غمپرور، چون نیستی اندر خور
نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر
بالله که چنین منگر بالله که چنان منگر
هر چند که زهر از تو کانیست شکرها را
زان رو که چنین نوری زان رنگ چنان انور
نوری که نیارم گفت در پای تو میافتد
[...]
ای آخر هر اول و ای اول هر آخر
ای ظاهر هر باطن و وی باطن هر ظاهر
انوار جمال توست در دیده هر مومن
آثار جلال تست در سینه هر کافر
فی صورت اعیان و فی کسوت اکوان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.