نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر
بالله که چنین منگر بالله که چنان منگر
هر چند که زهر از تو کانیست شکرها را
زان رو که چنین نوری زان رنگ چنان انور
نوری که نیارم گفت در پای تو میافتد
معنیش که درویشا در ما بنگر خوشتر
در من که توم بنگر خودبین شو و همچین شو
ای نور ز سر تا پا از پای مگو وز سر
چون در بصر خلقی گویی تو پر از زرقی
ای آنک تو هم غرقی در خون دل من تر
ار زانک گهر داری دریای دو چشمم بین
ور سنگ محک داری اندر رخ من بین زر
آن شیر خدایی را شمس الحق تبریزی
صیدی که نه روبه شد او را به سگی مشمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی همچون عشق، نور و حقیقت اشاره دارد. شاعر به تضاد بین زهر و شکر، خوبی و بدی اشاره میکند و میگوید که هر دو جنبه در وجود انسان وجود دارند. او از نور معنوی و شناخت درونی سخن میگوید و تأکید میکند که درک واقعیات باید از درون آغاز شود. همچنین شاعر به روشنایی و ارزش درونی افراد، به ویژه درویشان، اشاره میکند و از شنوندگان خود میخواهد که به عمق وجود و ویژگیهای معنوی بپردازند. شمسالدین تبریزی که در پایان ذکر شده، نماد نفس عمیق و الهی است که نباید به سادگی یا نادرست قضاوت شود.
هوش مصنوعی: نیمی از حقیقتها تلخ و دردناک هستند و نیمی دیگر شیرین و خوشایند. به خدا قسم، به این نوع نگاه وبینش تامل کن و خوب بیندیش.
هوش مصنوعی: اگرچه از تو زهر میریزد، اما شیرینیها ناشی از آن است، زیرا نوری که از تو تابیده، رنگی روشن و زیبا به همراه دارد.
هوش مصنوعی: نوری که من نمیتوانم به تو منتقل کنم، در پای تو به زمین میافتد. منظور این است که درویش باید در درون خود نگاهی عمیقتر به ما داشته باشد تا بهتر درک کند.
هوش مصنوعی: در من نگاه کن و به خودت توجه کن. تو همچون نوری هستی که از سر تا پا میدرخشد، پس نیازی به سخن گفتن از پای خود نیست.
هوش مصنوعی: وقتی در چشمان دیگران خود را میبینی، گویی پر از دمنوش و زرق و برق هستی، اما تو نیز در آتش درد و رنج من غوطهور هستی.
هوش مصنوعی: اگر گوهر با ارزشی داری، به دریاهای دو چشمانم نگاه کن. و اگر سنگ محک معتبری داری، به چهره من نگاه کن تا طلا را بشناسی.
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریزی آن شیر خدایی را به دام انداخت که به هیچ وجه نمیتوان او را با یک سگ مقایسه کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر طرف مه از عنبر چنبر کشد آن دلبر
هرگه که کشد چنبر بر طرف مه از عنبر
دارد سمن و نسرین در سنبل مشکآگین
دارد گهر و پروین دربُسّد جانپرور
چون چهره کند پیدا زیبا نبود دیبا
[...]
ای بزم جهان آرا، ای جشن جنان پیکر
در رشک رخت حورا در رشک، میت کوثر
از ابروی ایوانت برماه زده کله
وز چهره دیوارت در خلد گشاده در
بر شمسه ی شنکرفی، رانده شکنت زنکار
[...]
ای ماه صبا بگذر، پیش در آن دلبر
گو: ای دل غمپرور، چون نیستی اندر خور
جان من و جان تو بستست به همدیگر
همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر
ای دلبر شنگ من ای مایه رنگ من
ای شکر تنگ من از تنگ شکر خوشتر
ای ضربت تو محکم ای نکته تو مرهم
[...]
ای آخر هر اول و ای اول هر آخر
ای ظاهر هر باطن و وی باطن هر ظاهر
انوار جمال توست در دیده هر مومن
آثار جلال تست در سینه هر کافر
فی صورت اعیان و فی کسوت اکوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.