جان من و جان تو بستست به همدیگر
همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر
ای دلبر شنگ من ای مایه رنگ من
ای شکر تنگ من از تنگ شکر خوشتر
ای ضربت تو محکم ای نکته تو مرهم
من گشته تمامی کم تا من تو شدم یک سر
همسایه ما بودی چون چهره تو بنمودی
تا خانه یکی کردی ای خوش قمر انور
یک حمله تو شاهانه بردار تو این خانه
تا جز تو فنا گردد کالله هو الاکبر
چون محو کند راهم نی جویم و نی خواهم
زیرا همه کس داند که اکسیر نخواهد زر
از تابش آن کوره مس گفت که زر گشتم
چون گشت دلش تابان زان آتش نیکوفر
مس باز به خویش آمد نوشش همه نیش آمد
تا باز به پیش آمد اکسیرگر اشهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد اتصال عمیق و وابستگی روحی بین دو نفر است. شاعر از محبوب خود به عنوان رنگ و جان خویش یاد میکند و میگوید که هر دو در خوبی و بدی با هم یکی هستند. همچنین به توصیف زیباییهای محبوب و قدرت تأثیرگذاری او میپردازد. شاعر بیان میکند که عشق و رابطهشان آنچنان عمیق است که حتی در نهایت فنا نیز تنها عشق باقی خواهد ماند. او میگوید که در عشق واقعی، هر کس به خودی خود نمیتواند ارزشمند باشد و تنها عشق است که باعث تغییر و تکامل میشود. در نهایت، با استفاده از تمثیلهای مس و زر، به تحولی که عشق میتواند در وجود فرد ایجاد کند، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زندگی من و تو به هم وابسته است. اگر قرار باشد که به یکدیگر تأثیر بگذاریم، باید سعی کنیم که به یک رنگ و روح مشترک درآییم، چه در حالت خوب و چه در حالت بد.
هوش مصنوعی: ای محبوب دلپذیر من، ای منبع زیبایی من، ای عشق شیرین من، شیرینی تو از هر طعمی دلانگیزتر است.
هوش مصنوعی: تو با ضربههای محکم و نکتههای عمیق خود، تمام کمبودهای من را برطرف کردهای و اکنون من تمام وجودم را فدای تو کردهام.
هوش مصنوعی: تو که همسایه ما بودی و با نمایان شدن چهرهات، خانهای را به خانه دیگر پیوند زدی، ای خوشروی ماهگون!
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، این عبارت به معنای این است که با یک حمله قدرتمند و سلطنتی به این خانه وارد شو و باعث شو که همه چیز جز تو از بین برود، زیرا او بزرگترین است.
هوش مصنوعی: زمانی که مسیرم را گم کنم، نه میخواهم و نه به دنبال آن میروم، زیرا همه میدانند که مانند اکسیر نمیتواند طلا باشد.
هوش مصنوعی: از تابش آن آتش، مس به طلا تبدیل شد و دلش هم از آن آتش زیبا روشن شد.
هوش مصنوعی: پرندهای که به خود آمد و تمام زهرها را از خوراکش دریافت کرد، دوباره به جلو برگشت و به جستجوی اکسیر تعبیر کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر طرف مه از عنبر چنبر کشد آن دلبر
هرگه که کشد چنبر بر طرف مه از عنبر
دارد سمن و نسرین در سنبل مشکآگین
دارد گهر و پروین دربُسّد جانپرور
چون چهره کند پیدا زیبا نبود دیبا
[...]
ای بزم جهان آرا، ای جشن جنان پیکر
در رشک رخت حورا در رشک، میت کوثر
از ابروی ایوانت برماه زده کله
وز چهره دیوارت در خلد گشاده در
بر شمسه ی شنکرفی، رانده شکنت زنکار
[...]
ای ماه صبا بگذر، پیش در آن دلبر
گو: ای دل غمپرور، چون نیستی اندر خور
نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر
بالله که چنین منگر بالله که چنان منگر
هر چند که زهر از تو کانیست شکرها را
زان رو که چنین نوری زان رنگ چنان انور
نوری که نیارم گفت در پای تو میافتد
[...]
ای آخر هر اول و ای اول هر آخر
ای ظاهر هر باطن و وی باطن هر ظاهر
انوار جمال توست در دیده هر مومن
آثار جلال تست در سینه هر کافر
فی صورت اعیان و فی کسوت اکوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.