دوست از دشمن همی نشناخت او
نرد را کورانه کژ میباخت او
دشمن تو جز تو نبود ای لعین
بیگناهان را مگو دشمن به کین
پیش تو این حالت بد دولتست
که دوادو اول و آخر لتست
گر ازین دولت نتازی خز خزان
این بهارت را همی آید خزان
مشرق و مغرب چو تو بس دیدهاند
که سر ایشان ز تن ببریدهاند
مشرق و مغرب که نبود بر قرار
چون کنند آخر کسی را پایدار
تو بدان فخر آوری کز ترس و بند
چاپلوست گشت مردم روز چند
هر کرا مردم سجودی میکنند
زهر اندر جان او میآکنند
چونک بر گردد ازو آن ساجدش
داند او کان زهر بود و موبدش
ای خنک آن را که ذلت نفسه
وای آنک از سرکشی شد چون که او
این تکبر زهر قاتل دان که هست
از می پر زهر شد آن گیج مست
چون می پر زهر نوشد مدبری
از طرب یکدم بجنباند سری
بعد یکدم زهر بر جانش فتد
زهر در جانش کند داد و ستد
گر نداری زهریاش را اعتقاد
کو چه زهر آمد نگر در قوم عاد
چونک شاهی دست یابد بر شهی
بکشدش یا باز دارد در چهی
ور بیابد خستهٔ افتاده را
مرهمش سازد شه و بدهد عطا
گر نه زهرست آن تکبر پس چرا
کشت شه را بیگناه و بیخطا
وین دگر را بی ز خدمت چون نواخت
زین دو جنبش زهر را شاید شناخت
راهزن هرگز گدایی را نزد
گرگ گرگ مرده را هرگز گزد
خضر کشتی را برای آن شکست
تا تواند کشتی از فجار رست
چون شکسته میرهد اشکسته شو
امن در فقرست اندر فقر رو
آن کهی کو داشت از کان نقد چند
گشت پاره پاره از زخم کلند
تیغ بهر اوست کو را گردنیست
سایه که افکندست بر وی زخم نیست
مهتری نفطست و آتش ای غوی
ای برادر چون بر آذر میروی
هر چه او هموار باشد با زمین
تیرها را کی هدف گردد ببین
سر بر آرد از زمین آنگاه او
چون هدفها زخم یابد بی رفو
نردبان خلق این ما و منیست
عاقبت زین نردبان افتادنیست
هر که بالاتر رود ابلهترست
که استخوان او بتر خواهد شکست
این فروعست و اصولش آن بود
که ترفع شرکت یزدان بود
چون نمردی و نگشتی زنده زو
یاغیی باشی به شرکت ملکجو
چون بدو زنده شدی آن خود ویست
وحدت محضست آن شرکت کیست
شرح این در آینهٔ اعمال جو
که نیابی فهم آن از گفت و گو
گر بگویم آنچ دارم در درون
بس جگرها گردد اندر حال خون
بس کنم خود زیرکان را این بس است
بانگ دو کردم اگر در ده کس است
حاصل آن هامان بدان گفتار بد
این چنین راهی بر آن فرعون زد
لقمهٔ دولت رسیده تا دهان
او گلوی او بریده ناگهان
خرمن فرعون را داد او به باد
هیچ شه را این چنین صاحب مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مسائلی نظیر دشمنی، تکبر و قدرت میپردازد. شاعر با توصیف دشمنی که تنها خود فرد را میشناسد، نشان میدهد که تشخیص دوست از دشمن کار دشواری است. او همچنین به عواقب منفی تکبر و خودخواهی اشاره میکند و میگوید که این ویژگیها در نهایت به زهر جان فرد تبدیل میشود.
شاعر با استفاده از تمثیلهای مختلف، به مخاطب یادآوری میکند که قدرت و مقام سرنوشتی زودگذر دارند و در نهایت همه به زمین میافتند. او نتیجه میگیرد که اگر فردی از طعمههای فریب قدرت و ثروت فاصله بگیرد و متواضع باشد، میتواند از مشکلات و زهر چالشها در امان بماند.
بهطور کلی، متن بر اهمیت تواضع و شناخت خود و همچنین آگاهی از عواقب غرور و قدرتطلبی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: دوست او را از دشمنش تشخیص نمیداد و مانند یک بازیکن نادان در بازی نرد، در حرکتهایش اشتباه میکرد.
هوش مصنوعی: ای کجروح، دشمن واقعی تو تنها خود تو هستی. پس به بیگناهان نسبت کینه و دشمنی نده.
هوش مصنوعی: این وضعیت بدی که من دارم، پیش تو حقیقتاً نشانهٔ نابسامانی و فساد است، زیرا در آغاز و پایان، من تنها دچار مشکل هستم.
هوش مصنوعی: اگر از این نعمت و خوشبختی دور شوی، فصل بهار این زندگیات هم به زودی به سرما و خشکی تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: شرق و غرب چه بسیار افرادی را دیدهاند که سر از تن جدا شدهاند.
هوش مصنوعی: شرق و غرب که هیچ چیز بر جای نیست، چگونه ممکن است فردی ثابت و پابرجا باشد؟
هوش مصنوعی: تو باید بدانی که افتخار تو به خاطر ترس و وابستگیات از بین رفته و مردم چند روز بر تو خواهند خندید.
هوش مصنوعی: هر کس که مورد احترام و سجده مردم قرار میگیرد، در واقع در وجود او زهر و ناپاکی نهفته است.
هوش مصنوعی: وقتی که آن کسی که سجده میکرد، از او برگردد، او میفهمد که آن چیزی که از آن دور شده، زهر است و کسی که بر او حکومت میکند، متوجه میشود.
هوش مصنوعی: ای خوشا به حال کسی که در برابر نفس خود تسلیم و فروتن است، و وای بر کسانی که از سرکشی و نیروگیری خود مغرورند و به خود میبالند.
هوش مصنوعی: این خودپسندی را مانند زهر کشنده بدان، زیرا کسی که از شراب مست شده و گیج است، در واقع به نوشیدنی زهرآلود دچار شده است.
هوش مصنوعی: وقتی شخصی با تدبیر و هوش، از خوشی و شادابی تغذیه میکند، به سرعت و با حساسیت به تحرک و جنب و جوش میافتد.
هوش مصنوعی: پس از یک لحظه، زهر به جانش میافتد و او در درونش دچار خرید و فروش احساسات میشود.
هوش مصنوعی: اگر به زهر بودن او اعتقاد نداری، پس چرا به زهر قوم عاد نگاه میکنی؟
هوش مصنوعی: وقتی که یک شاه بر شاه دیگری تسلط پیدا کند، ممکن است او را بکشد یا به نوعی او را کنترل کرده و نگه دارد.
هوش مصنوعی: هرگاه کسی خسته و آسیبدیده را پیدا کند، شاه او را تسکین میدهد و به او نعمت میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر آن تکبر تو زهر نیست، پس چرا تو بیگناه و بیخطا را به قتل میرسانی؟
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که اگر دو موجود دیگر را بدون خدمت و توجه در نظر بگیریم، ممکن است با توجه به حرکات آنها، حتی زهر پنهان آنها را بشناسیم. به عبارت دیگر، رفتار و حرکات میتواند نشانهای از شخصیت یا نیت درونی افراد باشد.
هوش مصنوعی: راهزن هرگز به سمت یک گدا نمیرود، چرا که گرگ هم به یک گرگ مرده حمله نمیکند.
هوش مصنوعی: خضر برای آنکه کشتی را از خطر و آسیب حفظ کند، آن را شکست.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در زندگی شکست میخورد، باید دلیر باشد و با آرامش در مقابل فقر و مشکلات ایستادگی کند. در واقع، در شرایط سخت نیز میتوان به زندگی ادامه داد و از آن عبور کرد.
هوش مصنوعی: کسی که از طلا و جواهرات برخوردار بود، اکنون به خاطر زخمهای بیداد روزگار به تکههای پاره پاره تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره شده که به رغم محکوم به آسیب و زخم بودن، هنوز تحت حفاظت و سایهای قرار دارد که او را از خطرها دور میکند. به معنای دیگر، او در یک وضعیت امن و محافظتشده است و نمیتواند آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: ای برادر، تو همچون آتش و نفتی هستی که وقتی به آتش نزدیک میشوی، شعلهور میگشتی.
هوش مصنوعی: هرچه سطح زمین صاف و هموار باشد، تیرها دیگر نمیتوانند به هدف برسند.
هوش مصنوعی: وقتی که سر از زمین برمیآورد، او مانند هدفهایی میشود که جراحت میبینند و دیگر قابل ترمیم نیستند.
هوش مصنوعی: انسانها در زندگی به خاطر خودخواهی و منیت خود مانند پلههای نردبان عمل میکنند، اما در نهایت همه ما به یاد خواهیم آورد که این منیت باید از بین برود و هر کسی ممکن است روزی سقوط کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که مقام و شأنش بالاتر برود، باید در نظر داشته باشیم که ممکن است در برابر مشکلات و چالشها آسیبپذیرتر شود. به عبارت دیگر، کسانی که در موقعیتهای بالاتر قرار میگیرند، ممکن است کمتر از عقل و درایت برخوردار باشند و در نتیجه در برابر فشارها و سختیها بیشتر دچار آسیب شوند.
هوش مصنوعی: این داستانهای فرعی به ریشهها و اصول واقعی خود برمیگردد که به لطف یزدان، از هم جدا شده و مستقل شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که نمردهای و در حال زندگی هستی، نباید به خاطر وجود کسی دیگر احساس یاغی بودن کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که به او جان تازهای بخشیدی، آن وجود توست. او به طور کامل یکی است و هیچ شراکت و چندگانگی در او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که برای درک عمیق تر از اعمال و رفتارهای انسان، باید به تجزیه و تحلیل خود آنها بپردازیم و نمیتوان تنها با گفتگو و بحث به فهم آن دست یافت. اعمال هر فرد، همانند یک آینه، نتایج اندیشه و احساسات او را نشان میدهد و برای درک واقعی آن، لازم است به خود آن اعمال نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: اگر بگویم آنچه در دل دارم، همه را وادار میکند که دلشان به درد بیفتد و در خون غوطهور شوند.
هوش مصنوعی: من دیگر به حاضران هوشیار در اینجا بسنده میکنم، اگر دو صدا در اینجا وجود دارد، به نظرم بهتر است که دیگر سخن نگوییم.
هوش مصنوعی: هامان نتیجه گفتارهای نابهجای خود را به خوبی فهمید و این گونه راهی را برای فرعون باز کرد.
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی به او نزدیک شده و در آستانهٔ دستیابی به آن است، اما ناگهان با یک مشکل یا مانع مواجه شده که او را از رسیدن به آن باز میدارد.
هوش مصنوعی: خداوند خرمن ثروت و قدرت فرعون را به باد داد و هیچ فردی را نباید به چنین سرنوشتی دچار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.