گنجور

 
مشتاق اصفهانی

خوش آن ساعت که بی‌خشم و غضب با ما تو بنشینی

نه در دل عقده‌ای ما را نه برابر و ترا چینی

چه فیض است از بهار لخت دل دانی کنارم را

اگر یک ره پر از گل دیده‌ای دامان گلچینی

نهادم پا به راه عشق تا آید چه در پیشم

نه عقل آخراندیشی نه چشم عاقبت‌بینی

ز هستی هرکه رست و یافت فیض نیستی داند

که آن بیداری تلخی بود این خواب شیرینی

به نیکان و بدان از ساده‌لوحی الفتی دارم

نه زآن قومم به جان مهری نه زین جمعم به دل کینی

مر پهلو به خار یا به خشتی سر نهم ورنه

که شب‌های غمت نه بستری دارم نه بالینی

نظر مشتاق دارد از غرور حسن آن مهوش

به آن نخوت که بیند پادشاهی سعی مسکینی

 
 
 
سنایی

دلم بربود شیرینی نگاری سرو سیمینی

شگرفی چابکی چستی وفاداری به آیینی

جهانسوزی دل افروزی که دارد از پی فتنه

ز شکر بر قمر میمی ز سنبل بر سمن سینی

به نزد زلف چون مشکش نباشد مشک را قدری

[...]

مولانا

دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی

چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی

چو نامت بشنود دل‌ها نگنجد در منازل‌ها

شود حل جمله مشکل‌ها به نور لم یزل بینی

بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو

[...]

اوحدی

رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی

حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی

به عارض حیرت حور و به قامت غیرت طوبی

به رخ سرمایهٔ مهر و به دل پیرایهٔ کینی

ترا، ای ترک، اگر روزی ببیند خسرو گردون

[...]

صائب تبریزی

خودآرا را برابر می کند با خاک خودبینی

حنای شهپر پرواز طاوس است رنگینی

قناعت با سفال خویش کن کز ظاهرآرایی

شود آب گوارا ناگوار از کاسه چینی

سپهر سفله بر شیرین زبانان تنگ می گیرد

[...]

بیدل دهلوی

به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی

جبین هم‌کاشکی می داشت چون مژگان عرق‌چینی

به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم

براین اجزا مگر شیرازه‌ گردد چنگ شاهینی

چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه