خوش آن ساعت که بیخشم و غضب با ما تو بنشینی
نه در دل عقدهای ما را نه برابر و ترا چینی
چه فیض است از بهار لخت دل دانی کنارم را
اگر یک ره پر از گل دیدهای دامان گلچینی
نهادم پا به راه عشق تا آید چه در پیشم
نه عقل آخراندیشی نه چشم عاقبتبینی
ز هستی هرکه رست و یافت فیض نیستی داند
که آن بیداری تلخی بود این خواب شیرینی
به نیکان و بدان از سادهلوحی الفتی دارم
نه زآن قومم به جان مهری نه زین جمعم به دل کینی
مر پهلو به خار یا به خشتی سر نهم ورنه
که شبهای غمت نه بستری دارم نه بالینی
نظر مشتاق دارد از غرور حسن آن مهوش
به آن نخوت که بیند پادشاهی سعی مسکینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به لحظهای ideal اشاره میکند که در آن بدون خشم و کینه کنار هم بنشینند. او از زیبایی و لطافت عشق و ارتباط عمیق با معشوق صحبت میکند و میگوید که در طریقت عشق هیچ چیز جز شور و شوق وجود ندارد. همچنین، شاعر از بلایای زندگی و تلخیهای بیداری سخن میگوید و بیان میکند که نسبت به خوبیها و بدیها نگرش سادهلوحانه دارد. او به اهمیت عشق و احساسات عمیق انسانی تأکید میکند و در نهایت به زیبایی و غرور معشوق اشاره میکند که به مانند پادشاهی بر قلب او تسلط دارد.
هوش مصنوعی: نفس آرامی را تجربه میکنیم وقتی که تو بدون کینه و خشم در کنار ما مینشینی. نه اینکه در دل ما ناراحتیای وجود داشته باشد و نه اینکه بخواهی ما را با دیگری مقایسه کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو از زیبایی بهار و دلنشینی گلها باخبر هستی، میدانی که کنار من چه لطفی و خوشایند است. تنها کافی است یک بار به دشت پر از گل نگاه کنی تا زیبایی این لحظات را درک کنی.
هوش مصنوعی: پا در راه عشق گذاشتم و منتظرم ببینم چه چیزی در پیش خواهد بود. نه با عقل و تدبیر به دوراندیشی فکر میکنم و نه با چشم عقل به عواقب کارم دقت میکنم.
هوش مصنوعی: هر کس که از وجود و هستی آزاد شود و نعمتهای ناکامل آن را تجربه کند، میفهمد که بیداری از خوابهای تلخ، در واقع یک نوع آگاهی است و این زندگی مادی، اگرچه شیرین به نظر میآید، در اصل خواب و خیالی بیش نیست.
هوش مصنوعی: من به نیکان و بدان، از سر سادگی محبت دارم و نه به خاطر قوم خودم به کسی عشق میورزم و نه از جمعی در دل کینهای دارم.
هوش مصنوعی: اگر به درد و رنج خودم فکر کنم و بخواهم در جایی استراحت کنم، چه بهتر از این که به سختیها و مشکلات زندگیام پناه ببرم. زیرا در شبهای غم و اندوه، نه جایی برای خواب و آرامش دارم و نه کسی برای تسلی و درمان من.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و جذاب او به علت فخر و زیباییاش، به سمت من نگاه میکنند. او با ناز و خودپسندیاش، کسی را که در تلاش است تا نظرش را جلب کند، به مسکینی و حقارت میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم بربود شیرینی نگاری سرو سیمینی
شگرفی چابکی چستی وفاداری به آیینی
جهانسوزی دل افروزی که دارد از پی فتنه
ز شکر بر قمر میمی ز سنبل بر سمن سینی
به نزد زلف چون مشکش نباشد مشک را قدری
[...]
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
چو نامت بشنود دلها نگنجد در منازلها
شود حل جمله مشکلها به نور لم یزل بینی
بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو
[...]
رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی
حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی
به عارض حیرت حور و به قامت غیرت طوبی
به رخ سرمایهٔ مهر و به دل پیرایهٔ کینی
ترا، ای ترک، اگر روزی ببیند خسرو گردون
[...]
خودآرا را برابر می کند با خاک خودبینی
حنای شهپر پرواز طاوس است رنگینی
قناعت با سفال خویش کن کز ظاهرآرایی
شود آب گوارا ناگوار از کاسه چینی
سپهر سفله بر شیرین زبانان تنگ می گیرد
[...]
به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
جبین همکاشکی می داشت چون مژگان عرقچینی
به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم
براین اجزا مگر شیرازه گردد چنگ شاهینی
چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.