گنجور

 
مشتاق اصفهانی

خوشا مستی و عشق نازنینی

نه آئینی نه کیشی و نه دینی

حذر کن ای زبردست از ضعیفان

که دستی هست در هر آستینی

ره ما تیره و هر گام صد چاه

نه راه پس نه چشم پیش‌بینی

چه آسوده است آن کز خلق گیتی

نه مهری در دلش باشد نه کینی

مکن از دیدنت منعم چه باشد

زیان خرمنی از خوشه چینی

نمیگردد شراب انگور صدسال

اگر در خم نماند اربعینی

وفا تخمیست در آب و گل ما

نروید این گیاه از هر زمینی

بیاساقی که مستی کیش عشق است

برو زاهد چه دنیائی چه دینی

شود تا نقش بروی اسم اعظم

کجا شایسته باشد هر نگینی

نه راهی در درون پرده مشتاق

نه کس را از برون علم‌الیقینی