به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
جبین همکاشکی می داشت چون مژگان عرقچینی
به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم
براین اجزا مگر شیرازه گردد چنگ شاهینی
چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب
هنوزم یکمژه بر هم نیفشردست تمکینی
در این محفل رگ یاقوت دارد نبض ایجادم
مژه واکردهام اما به روی خواب سنگینی
ادا فهم چراغان خموشم کس نشد ورنه
تحیر داشت چون طاووس چشمکهای رنگینی
از این آیینهسازیهاکه دارد فطرت، اسکندر
گرفتم چیده باشد خجلت تمثال خودبینی
به عبرت آب ده چشم هوس از سیر این محفل
که اشکی چند بر مژگان تر بستهست آیینی
دماع بی نیازان ناز وحشت بر نمی دارد
مدان جز ننگ آزادی که گیرد دامنت چینی
غبار دشت امکان را مکن تکلیف آسودن
ز خود بردهست خلقی را هوای خانهٔ زینی
ز رنگ سایهٔ من بوی چندین نافه میبالد
ختن پرورد نازم در خیال زلف مشکینی
مژه نگشوده چندین رنگم از خود میبرد بیدل
رگ گل بستر نازی پر طاووس بالینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالت درونی خود و احساسات عمیقش سخن میگوید. او از گداز و ناراحتی ناشی از احساساتش مینالد و آرزو میکند که ای کاش در دل خود تسکینی بیابد. به نظر میرسد که او در محفل و جمعیت میخواهد خود را آزاد کند اما به دلیل ننگ و شرم درونی، نمیتواند. او از رنجهای ناشی از عشق و آرزوهایی که بر دل دارد، میگوید و غم و اندوه خود را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر با اشاره به زیباییهای دنیای اطراف، حسرت و حسرت خود را از عدم آزادی و آسایش بیان میکند. شعر حاکی از دلشکستگی و تلاش برای درک خود و محیط پیرامونش است.
هوش مصنوعی: در وجود من گداز و ذوب شدنی وجود دارد که مرا آرام نمیکند. ای کاش پیشانیام هم مثل مژگانم میتوانست عرق را جذب کند و از این حالت رهایی یابد.
هوش مصنوعی: با اندیشهای دیگر، نباید گمان کنی که این اجزا به تنهایی میتوانند به وجود یک کل منسجم برسند؛ مگر اینکه مانند رشتهای محکم، پیوندی میان آنها ایجاد شود.
هوش مصنوعی: اگر از ننگ خود اشک میریزم، چگونه میتوانم به بیرون بیایم؟ یارب، هنوز هم یک پلک نمیزنم و خود را کنترل میکنم.
هوش مصنوعی: در این جمع، رگ یاقوتی در نبض وجودم جریان دارد. چشمهایم را باز کردهام، اما بر روی خواب سنگینی غوطهور هستم.
هوش مصنوعی: اگرچه در اینجا سکوت را میپذیرم و در تاریکی گام برمیدارم، اما اگر کسی متوجه حالتم میشد، شگفتزده میشد، چون حالاتم مانند طاووس، با درخششهای رنگارنگ و خودنماییهای زیباست.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره به این دارد که انسانها به دلیل فطرت و ذات خود، خود را در حالتی از خودبینی و خودشیفتگی میبینند، و این تصویرسازیها باعث میشود که از واقعیات خود دور شوند و در نتیجه شرمنده و خجلتزده از آنچه هستند، بمانند. انسان باید از این حالت عبور کند و به واقعیتهای خود توجه کند.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که با دیدن این محفل، چشمانت به اشتباهات و آرزوهای بیهوده نیفتد، زیرا چند قطره اشک بر مژهها نشسته است و این خود نشانهای از احساسات عمیق و عبرتی است.
هوش مصنوعی: بینیازان از ترس و ناز و دیگر دغدغهها دوری میکنند، و تنها عیب آزادی این است که ممکن است به تو آسیب بزند و مشکلاتی برایت به وجود آورد.
هوش مصنوعی: به هیچ وجه برای خود درگیریهای روحی و فکری به وجود نیاور، زیرا عدهای از مردم در آرزوی بازگشت به خانه و دیاری هستند که دوستش دارند و این موضوع ذهن آنها را مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: از رنگ سایهام بوی عطرهای مختلفی میپیچد. سرزمین ختن که مرا پرورش داده است، به زیبایی و لطافت موی مشکیام در خیال من جلوهگر است.
هوش مصنوعی: چشمگشودن مژههایم به من رنگهای گوناگونی میدهد و احساسی عمیق و لطیف را از درونم میبرد. من مانند گلی هستم که در بستر زیبایی با ناز و عشوهای شبیه پر طاووس زندگی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم بربود شیرینی نگاری سرو سیمینی
شگرفی چابکی چستی وفاداری به آیینی
جهانسوزی دل افروزی که دارد از پی فتنه
ز شکر بر قمر میمی ز سنبل بر سمن سینی
به نزد زلف چون مشکش نباشد مشک را قدری
[...]
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
چو نامت بشنود دلها نگنجد در منازلها
شود حل جمله مشکلها به نور لم یزل بینی
بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو
[...]
رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی
حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی
به عارض حیرت حور و به قامت غیرت طوبی
به رخ سرمایهٔ مهر و به دل پیرایهٔ کینی
ترا، ای ترک، اگر روزی ببیند خسرو گردون
[...]
خودآرا را برابر می کند با خاک خودبینی
حنای شهپر پرواز طاوس است رنگینی
قناعت با سفال خویش کن کز ظاهرآرایی
شود آب گوارا ناگوار از کاسه چینی
سپهر سفله بر شیرین زبانان تنگ می گیرد
[...]
خوش آن ساعت که بیخشم و غضب با ما تو بنشینی
نه در دل عقدهای ما را نه برابر و ترا چینی
چه فیض است از بهار لخت دل دانی کنارم را
اگر یک ره پر از گل دیدهای دامان گلچینی
نهادم پا به راه عشق تا آید چه در پیشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.