دلم دارد هوای دام جان هم
که بر من باغ تنگ است آشیان هم
توام چون دوستی پروا ندارم
که گردد دشمن انجم آسمان هم
منال ایدل که در دل مهوشان را
ندارد ناله تأثیری فغان هم
بخونم آن شکارافکن کشیده است
که پیدا نیست تیر او کمان هم
مشو عاشق اگر خواهی دل و دین
که خواهد از کفت رفت این و آنهم
بکوی نیستی آسوده ز آنم
که پیدا نیست نام از من نشان هم
محبت آتشی بر کرده مشتاق
که دایم پیر ازو سوزد جوان هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه دل از دل خبر دارد نه جان هم
ولی کاری روان بی این و آن هم
ببستی چشم من ز افسون زبان هم
دلم بردی نه تنها بلکه جان هم
خرابم می کنی از رخ، ز لب نیز
ازینم می کشی، جانا، از آن هم
ز تیر تست ما را دعوی خون
[...]
ز تلخی کز تو دیدم وز جهان هم
نه از شکر که بیزارم ز جان هم
مرا زین قصه تن فرسود و جان هم
دلم زین حرف سنگین شد زبان هم
زمین شد جلوه فرما آسمان هم
من و ما گشت و پیدا این و آن هم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.