ببستی چشم من ز افسون زبان هم
دلم بردی نه تنها بلکه جان هم
خرابم می کنی از رخ، ز لب نیز
ازینم می کشی، جانا، از آن هم
ز تیر تست ما را دعوی خون
گواهی می دهد دل، آن کمان هم
ز بیداد تو خرسندم همه عمر
اگر خون ریزیم، راضی، بدان هم
برو، ای باد، بوسی زن برای پای
اگر چیزی نگوید، بر دهان هم
بده ساقی که من مست و خرابم
پیاله خورده ام، رطل گران هم
غمی دارم که باد از دوستان دور
به حق دوستی کز دشمنان هم
بت اندر قبله دارم نه همین بت
که زنار مغانه بر میان هم
اگر افتد قبول این جان خسرو
به بوسی می فروشم، رایگان هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از جذابیت و افسون زبان معشوق سخن میگوید و بیان میکند که عشق او نه تنها دلش را بلکه جانش را نیز گرفته است. او از تأثیرات معشوق بر خود مینالد و به خرسندیاش از درد و بیداد عشق اشاره میکند. همچنین به ساقی میگوید که او در حال مستی و خراب شدن است و از غم دوری دوستانش رنج میبرد. در نهایت، شاعر به زیبایی معشوق میبالد و خواهان اهدای جانش در ازای یک بوسه است.
هوش مصنوعی: تو با زیبایی چشمانت و افسون کلامت، نه تنها دل مرا ربودهای، بلکه جانم را هم گرفتهای.
هوش مصنوعی: تو با نگاهت مرا ویران میکنی، با لبانت هم از من میگیری، ای جانا، حتی از آن هم بیشتر.
هوش مصنوعی: از تیر تو، دل ما گواهی میدهد که خون از ما میریزد، همانطور که آن کمان نیز شاهد این درد و رنج است.
هوش مصنوعی: اگر تو با ظلم و ستم خود باعث رنج و درد من باشی، من همیشه از این وضعیت خوشحال خواهم بود و حتی اگر مجبور شوم خون خود را بریزم، با کمال میل راضی هستم.
هوش مصنوعی: برو ای باد، به خاطر پاهایش بوسهای به او بده. اگر او چیزی نگفت، پس این بوسه را برای دهانش هم بگذار.
هوش مصنوعی: بده به من شرابی، چون حال این لحظهام دگرگون شده و مست و بیخبر از جهان هستم. حتی اگر پیالهای پر از شراب باشد، برایم مهم نیست که وزن آن چقدر است.
هوش مصنوعی: من در دل غم دارم، چون دوستان دور از من هستند و حتی در دوستی با دشمنان هم وفا نمیبینم.
هوش مصنوعی: من در دل خود بت زیبایی دارم که فراتر از آن بت معمولی است؛ این بت فقط یک نماد نیست، بلکه عشق و ارتباط عمیقتری را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر جان من مورد قبول خسرو باشد، برای بوسیدنش، حتی بدون دریافت هیچ مبلغی، آن را میفروشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه دل از دل خبر دارد نه جان هم
ولی کاری روان بی این و آن هم
ز تلخی کز تو دیدم وز جهان هم
نه از شکر که بیزارم ز جان هم
مرا زین قصه تن فرسود و جان هم
دلم زین حرف سنگین شد زبان هم
دلم دارد هوای دام جان هم
که بر من باغ تنگ است آشیان هم
توام چون دوستی پروا ندارم
که گردد دشمن انجم آسمان هم
منال ایدل که در دل مهوشان را
[...]
زمین شد جلوه فرما آسمان هم
من و ما گشت و پیدا این و آن هم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.