گنجور

 
مشتاق اصفهانی

نه بهر آنکه با من بر سر جنگ است می‌نالم

دلم از صلح او با مدعی تنگست می‌نالم

ندارد وقت خاصی ناله‌ام یا رنگ مخصوصی

از آن گل چون رسد بویی بهر رنگست می‌نالم

خروشم از تغافل‌های صیاد و تو پنداری

که بر مرغ گرفتارم قفس تنگست می‌نالم

ننالم از دل سختت که جویای دل نبود

از آن کاین شیشه در تفتیش آن سنگست می‌نالم