دلم دارد هوای دام جان هم
که بر من باغ تنگ است آشیان هم
توام چون دوستی پروا ندارم
که گردد دشمن انجم آسمان هم
منال ایدل که در دل مهوشان را
ندارد ناله تأثیری فغان هم
بخونم آن شکارافکن کشیده است
که پیدا نیست تیر او کمان هم
مشو عاشق اگر خواهی دل و دین
که خواهد از کفت رفت این و آنهم
بکوی نیستی آسوده ز آنم
که پیدا نیست نام از من نشان هم
محبت آتشی بر کرده مشتاق
که دایم پیر ازو سوزد جوان هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، عاشق با احساساتی عمیق و دردناک سخن میگوید. او از longing یا اشتیاق خود به محبوب سخن میگوید و احساس میکند که در باغ دلش، جای خوشی برایش نیست. دوستیش را با دیگران کماهمیت میبیند و میترسد که آسمان و زمان هم بر ضد او سبز شود. او معتقد است که نالهها و شکایتهایش تاثیری ندارند و احساس میکند که شکار عشقش با تیرهایی نامشخص به او آسیب میزند. عاشق هشدار میدهد که عشق میتواند دل و دین را از بین ببرد و گذشتهاش را در مسیر عشق گم کند. همچنین، به شعلههای محبت اشاره میکند که جوانی را میسوزاند و همیشه در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: دل من کمی دلگیر است و به یاد روزهایی است که در دام عشق بودم؛ حالا احساس میکنم محیط زندگیام تنگ و کوچکتر از آن است که بتوانم آرامش را در آن پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر دوستیات هیچ نگرانی ندارم که ممکن است تبدیل به دشمنی شود، حتی اگر ستارههای آسمان هم تغییر کنند.
هوش مصنوعی: غمگین نباش که در دل عاشقان تو هیچ تاثیری ندارد؛ حتی فریاد و ناله هم برایشان بیفایده است.
هوش مصنوعی: مطالبی را میخوانم که هدفگیر بسیار ماهری آن را نوشته است و فهمیدن آن دشوار است، چرا که نه تیر او مشخص است و نه کمانش.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی دل و دینت را از دست بدهی، به عشق نرو، چون عشق میتواند تو را از همه چیزت دور کند.
هوش مصنوعی: در جایی که نیستی، من آرامش دارم، زیرا نام و نشانی از من در آنجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت به قدری شعلهور است که همواره دلهای مشتاق را میسوزاند و حتی پیران را که باید آرامش داشته باشند، تحت تأثیر قرار میدهد و جوانان را نیز میسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه دل از دل خبر دارد نه جان هم
ولی کاری روان بی این و آن هم
ببستی چشم من ز افسون زبان هم
دلم بردی نه تنها بلکه جان هم
خرابم می کنی از رخ، ز لب نیز
ازینم می کشی، جانا، از آن هم
ز تیر تست ما را دعوی خون
[...]
ز تلخی کز تو دیدم وز جهان هم
نه از شکر که بیزارم ز جان هم
مرا زین قصه تن فرسود و جان هم
دلم زین حرف سنگین شد زبان هم
زمین شد جلوه فرما آسمان هم
من و ما گشت و پیدا این و آن هم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.