گنجور

 
محتشم کاشانی

سرا سروران جد اعلای تو

محمد رسول امین کریم

که از بس به خلق خداوند بود

به نام خود او را رئوف و رحیم

گران سنگ شد لنگر حلم او

به خفت کشیدن ز خضم لعیم

به میراثش اکنون تو را می‌رسد

تحمل باعدا ز خلق عظیم

که از زمرهٔ عترت وی توئی

که ذاتت حلیم است و طبعت سلیم

غرض کز جهالت به خدام تو

که می‌گفت اگر خصم بی‌ترس و بیم

به حملش ز در دور کردی چنان

که شرمنده برتافت روزان حریم

بدان سان که از کعبهٔ دل شود

بلا حول آواره دیو رجیم