هر نفس میکرد چون از تاب مرگ
رشتهٔ عمر عزیزی کو تهی
هر زمان میشد چو از دست اجل
پیکری در خاک چون سرو سهی
با وجود طفلی از اوضاع چرخ
یافت سید نعمت الله آگهی
با برادر همرهی کرد اختیار
وز توجه کرد قالب را تهی
فکر تاریخش چو گردم عقل گفت
کرد سید با برادر همرهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خم و خنبه پر ز انده، دل تهی
زعفران و نرگس و بید و بهی
اندر آمد نوبهاری چون مهی
چون بهشت عدن شد هر مهمهی
بر سر هر نرگسی ماهی تمام
شش ستاره بر کنار هر مهی
یا چو سیم اندوده شش ماه بدیع
[...]
آفتاب رویت ای سرو سهی
بر همه میتابد الا بر رهی
نی خطا گفتم که میتابد بسی
بر من و من مینبینم ز ابلهی
گرچه عالم پر جمال یوسف است
[...]
خوش بود گر کاهلی یک سو نهی
وز همه یاران تو زوتر برجهی
هست سرتیزی شعار شیر نر
هست دم داری در این ره روبهی
برفروز آتش زنه در دست توست
[...]
این همه بگذار اگر بیرون جهی
از عذاب کیک باری وارهی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.