گنجور

 
محیط قمی

ای یاد تو مونس دل من

رخسار تو شمع محفل من

فردوس، نمی کنم تمنا

تا کوی تو هست منزل من

شادم که غم تو ای دل آرام

خو کرده مدام، با دل من

دیوانه ی عشقم و نباشد

جز طره ی تو سلاسل من

مهرم به تو تازگی نباشد

ای دلبر نیک مقبل من

گر عشق تو ای صنم نورزم

باشد چه به دهر، حاصل من

دیری است چو روح، در تن ای دوست

مهر تو سررشته با گل من

حاجت به چراغ نیست کافی است

رخسار تو شمع محفل من

خورشید ز ذره هست کمتر

باشد چو رخت مقابل من

مشکل شده زندگی به هجران

حل کن ز وصال مشکل من