به بزم قرب حجابی به غیر دوست ندیدم
چو زین حجاب گذشتم به وصل دوست رسیدم
ز لوح دل چو زدودم غبار ظلمت کثرت
جمال شاهد وحدت به چشم خویش بدیدم
ز کام خود بگذشتم به خواهش دل جانان
رضای خاطر او بر مراد خویش گزیدم
ز غیر دوست رمیدن بود طریقه ی عاشق
عجب مدار اگر من زخویشتن برمیدم
به دور نرگس مخمور لعل باده پرستت
وداع عقل به گفتم طمع زهوش بریدم
به یمن همت عشقت چه قیدها بشکستیم
ز شور جذبه ی شوقت چه خرقه ها که دریدم
ترا به خلوت دل بوده منزل و من غافل
به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم
به عالمی نفروشم غم محبت جانان
که این متاع گرامی به نقد عمر خریدم
بسان نرگس شوخت مدام سرخوش و مستم
از آن زمان که زلعلت شراب شوق چشیدم
کمان عشق که گردن کشیدنش نتواند
به یک اشاره ی ابروی دلکش تو کشیدم
به جز محمد و آلش زکس امید ندارم
به کامرانی جاوید زین امید رسیدم
ز خاک درگه پنجم امام رفت حدیثی
شمیم روضه ی رضوان زشش جهت بشنیدم
محمّد بن علی باقرالعلوم شه دین
که داغ بندگیش از ازل به جبهه کشیدم
به عرض حال چه حاجت بود که هست یقینم
که واقف است به درد نهان و رنج پدیدم
«محیط» در حق من ظنّ بد مبر به خرابی
که مست باده ی عشق شهم نه مست نبیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و نزدیکی به معشوق است. شاعر ابتدا از حجابهای دنیا و موانع عشق میگوید و اینکه چگونه با گذشتن از این حجابها به وصال دوست میرسد. او تأکید میکند که برای به دستآوردن عشق، از خواستههای شخصیاش میگذرد و رضایت معشوق را بر میگزیند. شاعر به عشق و شور و شوقی که تجربه کرده اشاره میکند و از قید و بندهایی که در راه عشق شکسته یاد میکند. او به اهمیت عشق پیامبر و اهل بیت او اشاره کرده و بر این باور است که آرامش و جاودانگی را تنها در محبت آنها خواهد یافت. در نهایت، او نسبت به دردهای خود اطمینان دارد و آن را به عشق و مستی نسبت میدهد، اطمینان میدهد که دلسوختگیاش ناشی از سستی نیست.
هوش مصنوعی: در مجالس عاشقانه هیچ چیز جز دوست را ندیدم. وقتی از این حجاب گذشتم، به وصال دوست رسیدم.
هوش مصنوعی: وقتی که از روی دل، غبار تاریکی و کثرت را پاک کردم، زیبایی یکتایی معشوق را با چشمان خود مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: از خواستههای خود گذشتم و به آرزوی معشوقم توجه کردم و رضایت او را بر آنچه خود میخواستم، ترجیح دادم.
هوش مصنوعی: اگر عاشق واقعی هستی، باید از دیگران فاصله بگیری. عجیب نیست اگر من هم از خودم دور شوم.
هوش مصنوعی: به دور گل نرگس که مست و زیباست، در حال خداحافظی با عقل هستم و دیگر به هوش و تفکر خود اعتماد ندارم.
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و محبت تو، ما بسیاری از محدودیتها را پشت سر گذاشتیم و از شدت علاقهات، بسیاری از لباسها و قید و بندها را از خود دور کردیم.
هوش مصنوعی: تو در دل من جایگاه خاصی داشتهای، اما من غافلانه و بیهدف در پیات به هرجا که میتوانستم دویدهام.
هوش مصنوعی: غم عشق معشوقم را به هیچ چیزی در دنیا عوض نمیکنم، زیرا این حسرت با ارزش را با تمام عمرم به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: مانند نرگس زیبا و سرمست، همیشه شاداب و خوشحالم از زمانی که مزه شراب عشق تو را چشیدم.
هوش مصنوعی: عشق مانند کمانی است که نمیتوان آن را به سادگی و با یک اشاره به سمت تو هدایت کرد. زیبایی ابروهای تو باعث شد که به این فکر بیفتم.
هوش مصنوعی: جز محمد و خانوادهاش به هیچ کس دیگر امیدی ندارم برای رسیدن به کامیابی ابدی، و به خاطر همین امید به آنها رسیدهام.
هوش مصنوعی: از خاک درگاه پنجم امام، خبری شنیدم درباره عطر بهشت و لذتهای روحانی آن.
هوش مصنوعی: محمد بن علی باقر، که از عالمان بزرگ دین است، از زمانهای بسیار دور و کهن، نشان و نشانهای از بندگی و اخلاصش را بر روی پیشانیام دارم.
هوش مصنوعی: چرا نیاز به توضیح و بیان حال خود دارم، وقتی که میدانم او به خوبی از غمهای پنهان و رنجهای عیان من آگاه است؟
هوش مصنوعی: به این معنی است که درباره من قضاوت نکن و فکر نکن که به خاطر عشق دچار نقص و خرابی شدم؛ من فقط تحت تأثیر عشق هستم و هیچ نوع مستی و نشئگی دیگری ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو هفته میگذرد کآن مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم
خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم
به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی
[...]
ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم
به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
[...]
گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم
ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز
[...]
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
[...]
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم
به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم
امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.