گنجور

 
غروی اصفهانی

در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبود

کز سلیمان اهرمن انگشت و انگشتر ربود

دست بیداد فلک دستی جدا کرد از بدن

کز نهاد عالم امکان بر آمد داد و دود

از پی دیدار جانان کرد نقد جان نثار

وه چه جانی! یعنی اندر گنج هستی هرچه بود

کرد قربانی جوانی را که چشم عقل پیر

چشمۀ خون در عزای جانگزای او گشود

مادر گیتی چنان در ماتم او ناله کرد

تا که کر شد گوش گردون از نوای رودرود

داد بهر جرعه ای از آب دری آبدار

در کنار آب دریا، آه از این سودا و سود

قاب قوسین عروجش بود بر اوج سنان

شد باو ادنی روان چون در تنور آمد فرود

از سر نی شاهد بزم حقیقت زد چه سر

گمرهان را جلوۀ شمع طریقت می نمود

سر به نی لیکن ز سرّ عشق جانانش بلب

نغمه ای کان نغمه در مزمار داودی نبود

دیر ترسا را گهی روشن تر از خورشید کرد

گاه پنداری مسیحا بود بردار جهود

با لب و دندان او جز چوب بیداد یزید

همدم دیگر ندانم! داد از این گفت و شنود

آنچه دید آن لعل لب از جور دوران کم نداشت

از چه چوب خیزران این نغمۀ دیگر فزود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

وصف آن مخدوم می‌کن گرچه می‌رنجد حسود

کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود

گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار

چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود

مست آن می گر نه‌ای می دو پی دستار و دل

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود

کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود

پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند

تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود

ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس

[...]

خواجوی کرمانی

باد پیمایی که جم را خاک ره پنداشتی

بر من از دیوانگی هر دم کمینی می‌گشود

گفتم آخر چند ازین گرمی برو سردی مکن

می‌فروزی آتش و خود کور می‌گردی به دود

چون نداری زهره‌ای زهرت نمی‌باید فشاند

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
کمال خجندی

با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود

در پیش مستان محبت این بود رود و سرود

عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند

مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود

با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه