گنجور

 
غروی اصفهانی

عاشق از فتنۀ معشوق هراسان نشود

تا که مشکل نشود واقعه آسان نشود

هر که ز آسیب ره عشق هراسان باشد

به که اندر هوس سیب زنخدان نشود

یا که از کار فرو بسته نباشد گریان

یا که دل بستۀ آن پستۀ خندان نشود

منتهای غم آه، اول شادیست بلی

تا به آخر نرسد درد تو درمان نشود

دل آشفته ز جمعیت خاطر دور است

تا که در حلقۀ آن زلف پریشان نشود

تا مسخر نشود دیو طبیعت روزی

خاتم ملک در انگشت سلیمان نشود

تا نگردد چه عصا به هر کلیم افعی طبع

از کفش چشمۀ خورشید درخشان نشود

شجر بی ثمر و شاخۀ بی برگ و بر است

سر و دستی که نثاره ره جانان نشود

مفتقر روح وصالست فراق تن و جان

به سر درست که تا این نشود آن نشود

 
 
 
سنایی

سوز و شوقِ مَلَکی بر دلت آسان نشود

تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود

هیچ دریا نکشد زورقِ پندار تو را

تا دو چشمت، ز جگرمایه، چو طوفان نشود

در تماشای ره عشق نیابی تو درست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
امیرخسرو دهلوی

گر سر زلف تو از باد پریشان نشود

خلق بیچاره چنین بیدل و حیران نشود

وه ازان روی مرا جان به لب آمد،یارب

که گرفتار به دل هیچ مسلمانان نشود

ای مسلمانان، آن موی ببندید آخر

[...]

حافظ

گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است

حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود

گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض

[...]

اهلی شیرازی

گرچه کار دلم از صبر به سامان نشود

هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود

جانِ ثابت‌قدم آن است که در راهِ وفا

خاکِ ره گردد و یک ذره پریشان نشود

آنکه صد سال پرستنده بود لعبت چین

[...]

شیخ بهایی

طاعت ناقص من موجب غفران نشود

راضیم گر مدد علت عصیان نشود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه