ز اقلیم حقیقت تا طبیعت رخت بر بستم
چنان سرگشتگی دیدم که گم شد رشته از دستم
به زندان تن و بند زن و فرزند افتادم
به آرامی نخفتم شب، به روز آسوده ننشستم
شدم آواره از گلزار وحدت با دلی پر خون
چه گویم از که بگسستم ندانم با که پیوستم
نه هشیارم که یابم بهره ای از صحبت شیرین
نه از شور شراب عشق، لیلای ازل مستم
منم طوطی و با زاغ و زغن در یک قفس رفتم
منم دستان ولیکن با غراب البین همدستم
همای عرش پیما بودم و از طالع وارون
کنون همراز باز آز در این منزل پستم
نگارا گر پر و بال مرا خستیّ و بشکستی
ولی عهد مودت را من بشکسته نشکستم
چه دریای غمت دیدم وداع جسم و جان گفتم
چه جویای لبت گشتم ز جوی زندگی جستم
نگارا مفتقر را نیست کن چندانکه بتوانی
به جرم آنکه پندارد که من با هستیت هستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات دلگمگین شاعر است که به خاطر فاصله گرفتن از حقیقت و طبیعت دچار سرگشتگی و پریشانی شده است. او به زندان تن گرفتار شده و از اتحاد با عشق الهی جدا افتاده است. شاعر خود را ناتوان و بیخبر از حال خود توصیف میکند و در قفس تن به سر میبرد، در حالی که دلش خواهانی عرش و علو دارد. حسرتی به جانش افتاده و غمی عمیق را تجربه میکند، در حالی که به یاد معشوق و شیرینی عشق، زندگی را جستجو میکند. در نهایت، او به فقر و نیاز خود اشاره میکند و میگوید که از این وضع رنج میبرد.
هوش مصنوعی: از دنیای حقیقت جدا شدم و به دنیای طبیعت آمدم. در این مسیر، چنان دچار سردرگمی شدم که دیگر نتوانستم کنترل افکار و احساساتم را در دست بگیرم.
هوش مصنوعی: به خاطر بند و رنج جسم و مسئولیتهای خانوادگی، در سکوت و بیخبری شب را گذراندم و در روز هم نتوانستم به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: من از باغ آشتی دور افتادهام و با دل پر از درد، نمیدانم که با چه کسی جدا شدم و به چه کسی پیوستم.
هوش مصنوعی: نه در حالتی هستم که بتوانم از گفتار شیرین بهرهمند شوم و نه از شوق نوشیدن شراب عشق. من در مستی و سرگشتگی از عشق با لیلای ازل به سر میبرم.
هوش مصنوعی: من همانند طوطیای هستم که در یک قفس با زاغ و زغن زندگی میکنم. هرچند من زیبا و خوشصدا هستم، اما ناچارم با غراب و زاغ که نماد تیرگی و بدی هستند، همنشینی کنم.
هوش مصنوعی: من در اوج و بلندی همانند همای آسمان بودم، اما حالا به دلیل بدبیاری و سرنوشت نادرست، در این مکان پایین و حقیر گرفتار آمدهام.
هوش مصنوعی: عزیزم، اگرچه تو بال و پر مرا آسیب زدی و شکستیدی، اما من هرگز عهد و دوستیام را نسبت به تو شکسته نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من غم تو را مانند دریایی عمیق احساس کردم و وقتی که به جدایی جسم و جان فکر کردم، از خودم پرسیدم که چقدر برای لبهای تو دلتنگ و مشتاق بودهام، انگار که از جوی زندگی فرار کردهام.
هوش مصنوعی: ای محبوب، به این شخص نیازمند کمک نکن، چرا که او به اشتباه فکر میکند که وجود من وابسته به وجود توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم
که من دل را دگرباره به دام عشق بربستم
مرا فصل بهار نو به روی آورد کار نو
دلم بربود یار نو بشد کار من از دستم
اگر چه دل به نادانی به او دادم به آسانی
[...]
من از تشریف مولانا چنان تنگ آمدم الحق
که در وی می گمان بردم که من ماهی در شستم
از آن دراعّۀ تنگم قبای صبر تنگ آمد
بلی چون تنگ روزیّم به رزق خویش پیوستم
چو شرط آمد که هر ظرفی بود از جنس مظروفش
[...]
ترش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدستم
ز افسونهاش مجنونم ز افسانهاش سرمستم
بتان بس دیدهام جانا ولیکن نی چنین زیبا
تویی پیوندم و خویشم کنون در خویش درجستم
همه شب از پریشانی چنان بودم که می دانی
[...]
من از دنیا و مافیها دل اندر نیکوان بستم
عجب دارم که بشکیبم ز روی خوب تا هستم
مرا باید که در دستم بود زلف پری رویان
چه باشد گر دهد یا نه مریدی بوسه بر دستم
خیال مهر ورزیدن نبود اندر سرم لیکن
[...]
ز عشقت خواستم از جان و یک دم با تو ننشستم
بریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم
تو در ابرو گره بستی و گفتی «خون تو ریزم »
من این فال مبارک را درون دل گره بستم
ندارم حد آن کز شب روان زلف تو لافم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.