گر زمهر بتی دل به قصد کین من است
سپاه فتنه دگر باره در کمین من است
دلا بگو دگر این گرد راه جلوه کیست
که همچو نور فروزنده در جبین من است
به شرع عشق مسلمان نیم،تف دوزخ
اگر نه عاریت از آه آتشین من است
غمی که شادی عالم بدو خراج دهد
سریر سلطنتش خاطر حزین من است
رهین آه خودم کز فروغ شعله او
هزار دوزخ افروخته رهین من است
کنون به دست تو باری زمام دل دادم
اگر چه خون به دل عقل پیش بین من است
مرا به داغ غلامی نشانه کن هر چند
که داغ تو نه به اندازه جبین من است
تو از نصیحت من رنج خود مده اشراق
که در حقه دانش در آستین من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساس عمیق عشق و درد و رنج ناشی از آن اشاره میکند. او از این میگوید که دلش به عشق معشوقش رنجور است و در عین حال، قدرت و زیبایی او را همچون نوری در وجودش میبیند. شاعر در مضامین عشق و غم، تضادهایی را بیان میکند که عشق او را به سردی و آتش میکشاند. همچنین به نوعی به بالا و پایینهای عشق و وابستگیاش به معشوق اشاره میکند، حتی اگر این وابستگی به قیمت رنج باشد. در نهایت، او به معشوق میگوید که دلش را به او داده و خواستهاش را با آغوش باز میپذیرد، حتی اگر این عشق به رنج و غم بینجامد.
هوش مصنوعی: اگر از عشق معشوق دلی به خاطر کینهای دارد، بار دیگر سپاهیان فتنه در کمین من هستند.
هوش مصنوعی: ای دل، بگو این چه زیبایی است که مانند نوری در پیشانی من درخشش دارد و مرا به خود جذب کرده؟
هوش مصنوعی: من به قوانین عشق پایبند نیستم، حتی اگر آتش دوزخ باشد، این فقط نشاندهندهٔ شدت حسرت و درد درون من است.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که بر همه شادیهای دنیا غلبه پیدا کرده و باعث میشود که سلطنت و قدرت در دست کسی باشد، در واقع در دل من جا دارد و باعث نگرانی و ناراحتی من است.
هوش مصنوعی: من به خاطر آه و حسرت خود، به نوعی بدهکارم. این احساس، مانند شعلهای است که توانسته هزاران دوزخ را روشن کند و این همه عذاب ناشی از درون خود من است.
هوش مصنوعی: اکنون زمام دل خود را به تو سپردهام، هر چند که عقل من میگوید باید محتاط بود و خطرات را در نظر گرفت.
هوش مصنوعی: من را به نشان غلامی خود گرفتار کن، هرچند که نشانه تو به اندازه جای زخم روی پیشانی من نیست.
هوش مصنوعی: از اینکه از نصیحت من ناراحت میشوی، خودت را آزار نده. زیرا دانش و راهنماییهایی که دارم، مانند گنجی در دستان من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فتادگی چو نگین، نقش دلنشین من است
شکستگی چو رقم صفحهٔ جبین من است
نمی رود ز دلم لذت فراموشی
همیشه حرف الف درس اولین من است
در آن جهان که خزان و بهار را ره نیست
[...]
شب جدایی تو روز واپسین من است
که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است
میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم
که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است
به عرصهای که درآیند خیل سوختگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.