از تو ما را آب در جوی تمنا آتش است
عشق بازی چون مزاج باده گویا آتش است
ای معلم کشتی ما مشکل آید بر کنار
کاندر اقلیمی که مائیم آب دریا آتش است
ساغر از می بادت ای ساقی مرا معذور دار
در مذاق عشق بازان جام صهبا آتش است
دین زرتشتی مگرای دل که در تکریم تو
همچو کانون زور وشب در سینه ما آتش است
مردم چشم ترا اشراق اکنون جای خواب
آن هم آغوش که در خورداست شبها آتش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که درباره عشق و تمنا صحبت میکند. شاعر میگوید که در دل خواستهها و عشق، آتش وجود دارد و این آتش به معنای شدت و عمق احساسات است. او از معلمی یاد میکند که در حال راهنمایی اوست و در جهانی که در آن زندگی میکند، شرایط برای او دشوار است. شاعر همچنین به سوگواری و احترام به عشق پرداخته و بیان میکند که در دنیای عشق و زیباییها، احساساتی مشابه آتش وجود دارد. در نهایت، عشق و زیبایی را به آغوش شب و خواب تشبیه میکند که میتواند همچون آتش گرم و دلنشین باشد.
هوش مصنوعی: ما از تو خواهان محبت و عشق هستیم، اما این عشق مانند آتش میسوزد و حالتی مشابه با باده دارد که خود نیز آتشین است.
هوش مصنوعی: ای معلم، ما در شرایطی که هستیم با مسائل و مشکلات زیادی روبهرو میشویم؛ زیرا در محیطی که زندگی میکنیم، آب دریا به نوعی مانند آتش است و این وضعیت برای ما دشواریهایی ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، لیوانی از شراب برای من بیاور و مرا در عشق بازان ببخش، زیرا آنچه در جام صهبا (شراب سفید) است، آتش عشق را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که دین زرتشتی مانند آتش در دلهای ما میسوزد و گرما و نور میآورد. این آتش نماد عشق و احترام به آموزهها و ارزشهای زرتشتی است، بهگونهای که همیشه در دل ما زنده و فعال است.
هوش مصنوعی: مردم اکنون در خواب تو غرق شدهاند و شبها در آغوش تو آرام میگیرند، در حالی که آتش عشق در دل آنها شعلهور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شرر گر شعله هرجا گشت پیدا آتش است
چاره دل کن که با آتش مدارا آتش است
رشک مانع، شوق غالب، در تو یارب چون رسم
راه عاشق در میان هفت دریا آتش است
چون چراغ مرده از صحبت دلی آورده ام
[...]
جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است
خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است
باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من
آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است
با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست
[...]
جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است
شبنم بی تاب را گل در ته پا آتش است
چشمه تیغ است آب روشن این صیدگاه
لاله بی داغ این دامان صحرا آتش است
در بساط سخت جانان غیر درد و داغ نیست
[...]
بیگل روی تو بر ما جام صهبا آتش است
در نظر آب است اما در سویدا آتش است
دور از او تا جام بر لب مینهم میسوزدم
می که با او آب حیوان است تنها آتش است
جلوهٔ معشوق بر هرکس به قدر حال اوست
[...]
چارة ما بیدلان در دفع سودا آتش است
آنچه آبی میزند بر آتش ما آتش است
نوش و نیش هر دو عالم یک حقیقت بیش نیست
آنچه موسی را چراغ خانه ما را آتش است
بر خلیل آتش گلستانست و بر ما دود دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.