از لعل آتشین تو دل کان آتش است
زان لعل سوخته ست دل و جان آتش است
بشکن بتان آزر ازان رو خلیل وار
کان روی تو نه روی گلستان آتش است
سرگشته عاشق از تو، بگو، گوی چون برد
دل اسپ روم و روی تو میدان آتش است
دی تیر می گشادی و می سوختی مرا
بر تیر نی ز غمزه و پیکان آتش است
این تن که سوز عشق برآورد داد از او
کشتی چوب بر سر طوفان آتش است
خسرو، تنی چو کاه و فراقی درونه سوز
درویش خانه از خس و باران آتش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و احساسات سوزان خود میپردازد. او از "لعل آتشین" معشوقش سخن میگوید که دل و جانش را آتشین کرده است. به تبرک خلیل و شکستن بتها اشاره میکند و میگوید که زیبایی معشوقش از گلستان هم داغتر است. شاعر از عشق و دلتنگی خود میگوید که مانند تیرهای میسوزد و حالتی سرگشته دارد. او تن خود را به مثابه کشتیای در طوفانی از عشق توصیف میکند و به تلخی فاصله و جدایی اشاره میکند که بر زندگیاش تأثیر میگذارد. در نهایت، اشاره به آسیبهای ناشی از این عشق و فروپاشی ناشی از جدایی را با تصاویری شاعرانه بیان میکند.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو همچون آتش میسوزد، چرا که این عشق داغی از لعل داغ تو دارد. این لعل سوخته است که جان و دل مرا به آتش کشیده است.
هوش مصنوعی: بتهای آزر را بشکن، چون مانند خلیل هستی؛ زیرا چهره تو شبیه به گلزار نیست، بلکه همچون آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: عاشق در جستجوی تو از خود بیخود شده است، بگو، چرا دل همچون اسب رومی به سمت تو میتازد در حالی که چهرهات دنیای آتش و عشق را به نمایش میگذارد؟
هوش مصنوعی: تو با نگاهی شجاعانه و جذاب به من آسیب میزدی، و من از تلخی آن نگاه و تاثیرش احساس سوختگی میکردم.
هوش مصنوعی: این بدن که به خاطر عشق دچار رنج و عذاب شده است، مانند کشتی چوبی است که در وسط طوفان آتش قرار دارد.
هوش مصنوعی: خسرو، موجودی ضعیف و ناتوان است، اما درونش شعلهای از سوز و جدایی وجود دارد که مانند آتش، خانه درویش را میسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است
وین موجهای خون گل طوفان آتش است
آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید
کاین آه در تراوش باران آتش است
اشگی که میرسد ز درونم به چشم تر
[...]
تا روی دل فروز تو بستان آتش است
دل نغمه سنج گلستان آتش است
یارب چه آتشی تو که چندین هزار داغ
از شعله ی جمال تو در جان آتش است
گر مست حیرتیم ز روی تو دور نیست
[...]
اشکم ز سوز سینه چو عمان آتش است
دریای شعله مایه باران آتش است
هر دم به جانبی ز دلم شعله سر زند
یاران در این خرابه مگر کان آتش است
شب هر نفس که بی تو کشیدم چنان نمود
[...]
داغ دلم گلی ز گلستان آتش است
شور محبتم نمک خوان آتش است
هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق
ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل
[...]
خوی بر رخت که رشک گلستان آتش است
هر قطره شبنم گل بستان آتش است
جز دود بال و پر به مشامش نمیرسد
پروانه مدّتی است که مهمان آتش است
تکرار درس شعله کند تا سحر چو شمع
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.