این زمینی ست که جولانگاه جانان بوده ست
در تن از جلوه جانان منش جان بوده ست
این زمینی ست که از نور جمال ورخ دوست
آفتابش حجل از ریگ بیابان بوده ست
این مدینه ست همانا که حریم حرمش
کعبه حاجت این گنبد گردان بوده ست
این زمینی ست که از غیرت خاک چمنش
آتش اندر جگر چشمه حیوان بوده ست
این زمین داوری کشور امکان کرده ست
این زمین سجده گه روضه رضوان بوده ست
بارها پیش درش چرخ برین برده نماز
بارها عقل کلش نایب و دربان بوده ست
اندرین کوی گرد است که چون نور بصر
خانه افروز جلیدیه امکان بوده ست
ابر تا بر سر او سایه فکن گشته زشرم
زیرسیلاب عرق غرقه طوفان بوده ست
خجلت از ذره خاک حرمش برده سحاب
گر همه مهر و مهش قطره باران بوده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این زمینی ست که سرمنزل جانان بوده ست
مطرح نور رخ آن مه تابان بوده ست
این زمینی ست که هر شیب و فرازی که در اوست
جای آمد شد آن سرو خرامان بوده ست
این زمینی ست که هر جا خس و خاری بینی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.