رازم فسانه از نگه عاشقانه شد
بیهوده رازدار خجل در میانه شد
رسواییام ببین که ز شرم پیام من
قاصد به سوی او نتواند روانه شد
از بادهٔ خیال توام دوش دست داد
کیفیتی، که نالهٔ زارم ترانه شد
با غیر وعده داد و مرا چون ز دور دید
برخاست از فریب و روان سوی خانه شد
شوقم ببین که با همه غیرت، به بزم تو
پیغام غیر، آمدنم را بهانه شد
میلی نیافت لذتی از بزم وصل تو
از بس خجل ز آمدن بیخودانه شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صدری که روزگار بدو شادمانه شد
والا یگانه ای که عدوی دوگانه شد
باز این دلم خدنگ بلا را نشانه شد
وین زهر ماروش به سوی ما روانه شد
بیدار بخت ما که تو دیدی، به خواب رفت
وان عیشهای خوش که شنیدی، فسانه شد
عقلی که در فراخی عیشم رفیق بود
[...]
شاه شهید در طرب از این ترانه شد
او را ببر گرفت و بمیدان روانه شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.