رازم فسانه از نگه عاشقانه شد
بیهوده رازدار خجل در میانه شد
رسواییام ببین که ز شرم پیام من
قاصد به سوی او نتواند روانه شد
از بادهٔ خیال توام دوش دست داد
کیفیتی، که نالهٔ زارم ترانه شد
با غیر وعده داد و مرا چون ز دور دید
برخاست از فریب و روان سوی خانه شد
شوقم ببین که با همه غیرت، به بزم تو
پیغام غیر، آمدنم را بهانه شد
میلی نیافت لذتی از بزم وصل تو
از بس خجل ز آمدن بیخودانه شد