خدای آنچه بزلف نگار چین انداخت
نگار بهر من خسته بر جبین انداخت
برفت و برد مرا همچو سایه در پی خویش
قدی که سایه نه از ناز بر زمین انداخت
بزلف کرده صبا را بجرم آن زنجیر
که دوش زلزله اندر سواد چین انداخت
سیاه روز جهان را چو شب نمود آن مه
ز زلف پرده چو بر روی نازنین انداخت
غلام مردم چشم که در رخ خوبان
نظر همیشه ز چشم خدای بین انداخت
من از جمال تو حیرانم و از آن نقاش
که نقش صورتی این سان ز ماء و طین انداخت
یقین ز زلف تو غافل بود دل آنکس
که چنک عشق بگیسوی حور عین انداخت
کسی بکام دل خود رسد که همچو صغیر
بپای دوست سر و جان و عقل و دین انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و فریبندگی محبوبی میپردازد که بر دل شاعر تأثیر عمیق گذاشته است. شاعر از زلف و چهرهٔ محبوب سخن میگوید و تأکید میکند که این زیبایی او را به اندازهای مفتون کرده که هیچ چیزی جز عشق و دلدادگی به یادش نمیآید. شخص محبوب به مانند سایهای در کنار شاعر، او را تحت تأثیر خود قرار میدهد و حتی زلف او به طوری که در زلزله میلرزد، زیبایی و جذابیتی خاص دارد. شاعر همچنین به اهمیت عشق و فداکاری در راه رسیدن به محبوب اشاره میکند. در نهایت، زیبایی و جاذبهٔ محبوب به قدری است که شاعر را به حیرت و شگفتی واداشته است.
هوش مصنوعی: خداوند آن زیبایی که با تارهای موی معشوق خود زینت بخشیده را، برای منِ خسته بر پیشانیام نثار کرده است.
هوش مصنوعی: او به راه خود رفت و مرا مانند سایهای در پی خود کشاند، قد و قامتش چنان بود که سایهاش به خاطر ناز و زیباییاش بر روی زمین نیفتاد.
هوش مصنوعی: جوانهزنی که بر اثر زنجیری که شب گذشته زلزله در تاریکی چین انداخت، به وزش نسیم آراسته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی آن ماه، زلف خود را به صورت پردهای بر چهرهی نازنین انداخت، روزگار سیاه و تیره گشت.
هوش مصنوعی: بندهای هستم که چشمهایم به زیباییها دوخته شده و همیشه نگاه خدای بینا را به یاد دارم.
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو شگفتزدهام و از هنرمندی که تصویری اینچنین از آب و گل خلق کرده است.
هوش مصنوعی: دل کسی که عشق را در زیبایی موهای حور به تماشا نشسته، قطعاً از زلف تو غافل بوده است.
هوش مصنوعی: کسی به آنچه که دلش میخواهد میرسد که مانند یک کودک، جان و عقل و دین خود را برای دوستش فدای او کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خطت که سبزه بر اطراف یاسمین انداخت
چه خون که در جگر نافه های چین انداخت
دلم که داشت تمنای خاکبوس درت
بعاقبت سخن خویش بر زمین انداخت
باحتیاط قدم نه دلا، که طره یار
[...]
چو عقد سنبل تو عقده بر جبین انداخت
چه عقده ها که از او در دل حزین انداخت
شد از محبت تو خاک سجده گاه ملک
چو سرو قامت تو سایه بر زمین انداخت
رخ تو گاه بگویند ماه و گه خورشید
[...]
کجا نظر به من آن شوخ خشمگین نظر انداخت؟
مگر دمی که به سویم خدنگ کین انداخت
ز چین طرّه کزان خاک راه غالیه بوست
کمند فتنه به پای غزال چین انداخت
به بزم خواست که از من تهی کند پهلو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.