ناصح نصیحت تو به دل جاگیر نیست
ویرانهای است دل که عمارت پذیر نیست
خوانند در شکارگه عشق، بیجگر
صیدی که در کمند ملامت اسیر نیست
بسیار بیملاحظهای در جفا، مگر
دانستهای که از تو دلم را گریز نیست؟
ظالم سوار من چو کند پای در رکاب
از دادخواه، یک سر ره بی نفیر نیست
میلی به صبر خوی کن و با جفا بساز
کان شوخ را خیال وفا در ضمیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان است و هرچه نه همه جان است هیچ نیست
هر چیز کان به جمله نه آن است هیج نیست
زانجا هر آن جمله هست چنین است جمله هست
زینجا هرآنچه نیست چنان است هیچ نیست
الّا جز او همه هیچند هرچه هست
[...]
مارا به غیر یاد تو اندر ضمیر نیست
دل را دگر ز صحبت جانان گریز نیست
یاران ملامت من عاشق رها کنید
کاین مبتلای عشق نصیحت پذریر نیست
دل عاشق است و پند نمی گیرد اندرو
[...]
چون سیدا به کوی تو دیگر اسیر نیست
چشم تو را نظر به سوی این فقیر نیست
پرهیز کردن تو ازو دلپذیر نیست
آئینه را ز صحبت طوطی گریز نیست
تا تار طرهٔ توام ای جان بچنگ نیست
دل نیست لحظه ئی که خروشان چو چنگ نیست
مانند دف همی خورم از دست غم قفا
تا تار طرهٔ توام ای جان بچنگ نیست
با غیر خوش بصلحی و با آشنا به جنک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.