بر یاد قدّ او چو می تاب میدهند
در دل هزار نخل بلا آب میدهند
هر شب هزار دیده به نوفان عشق تو
از گریه رخت خواب به سیلاب میدهند
مژگان و غمزه تو به گاه نگاه تیز
پیکان و پر به ناوک پرتاب میدهند
خوبان به غمزه از اجلم باز میخرند
از مرگ میکشند و به قصاب میدهند
در حیرتم ز خیل خیالت که شام مرگ
در تنگنای دیده ره خواب میدهند
سوز درون و ضعف تن و اضطراب دل
یاد از هلاک میلی بیتاب میدهند