دمی عاشق ندید او را، وگر دید
به صد درد دل و خون جگر دید
دل از یک جرعه وصل تو عمری
خمار غم کشید و دردسر دید
خدنگش را دلم تا رهگذر شد
هزار آسودگی زان رهگذر دید
دلم راسر به صحرا داد یکسر
که زخم صید خود را کارگر دید
رقیب او را سگ دنبالهرو بود
ز یک تیر تغافل، باز گردید
دلم در بزم او تا با خبر شد
مرا بیهوش و خود را بیخبر دید
دلا از دلبران قطع نظر کن
که میلی هرچه دید از یک نظر دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگه کرد آن شکفته دشت و در دید
جهان چون روی ویس سیمبر دید
چو لختی دید از آن دیدن خطر دید
که بیش آشفته شد تا بیشتر دید
شما آخر تأسّف می نخوردید
ز درد آنکه با یوسف چه کردید؟
چو دل چوگان زلفت در نظر دید
پریشان گشت و حال خود دگر دید
غمت صد رخنه در جان کرد ما را
مگر دیوار ما کوتاهتر دید
ترا در رهگذر ناگاه دیدم
[...]
به جست و جوی او هر گوشه گردید
نه از او و نه از گردش اثر دید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.