ای روی تو باغ و باغبانی تو
روی تو و باغ هر دو همچون هم
دانم که تو ابر و نم روا داری
ز آن دیده چو ابر کرده ام پرنم
در باغ تو تا که باغبان باشی
لاله بگه خزان نیاید کم
خرم شده باغ از تو چون جنت
چون باغ تو باغ نیست در عالم
تو مهر و مهی و مهر و مه دایم
دارند همیشه باغ را خرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جاوید ز یادِ خسروِ عالم
سلطان جهان شهنشهِ اعظم
شاهی که نشاط عیش او باقی
شاهی که صبوح بزم او خرم
شاهی که ز خسروان و سلطانان
[...]
چون من بره سخن درون آیم
خواهم که قصیدهای بیارایم
ایزد داند که جان مسکین را
تا چند عنا و رنج فرمایم
صد بار به عقده در شود تا من
[...]
جوش بوره شبی به بغرا گفت
نکته ای چند، بود چون محرم
خویش را بر کشد به رعنابی
جان ماهیچه هست از آن درهم
سر من نیست قلیه را، گویا
[...]
دی در حق ما یکی بدی گفت
دل را زغمش نمی خراشیم
ما مقیمان تخت تحمیدیم
سرفرازان تاج تمجیدیم
می فروشان مصطب توحید
باده نوشان بزم تجریدیم
دریکتای قلزم وحدت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.