خسروا بود و هست خواهد بود
روزگارت رهی و چرخ مطیع
ملک را قدر تو سپهر بلند
عدل را همت تو حصن منیع
نه ز طبع تو هست جود شگفت
نه ز خورشید هست نور بدیع
هر مرادی که خواست بنده ز شاه
یافت بی هیچ رنج و هیچ شفیع
ماند یک آرزو بخواهد گفت
چشم دارد همی ز رای رفیع
این دو ده را که بنده را بخشید
تازه گردان کرامت توقیع
گر همی بنده وقف خواهد کرد
بر همه مردمان شریف و وضیع
شاه باشد در آن ثواب شریک
و هو عندالاله لیس یضیع
تا همی بر سپهر آینه گون
سیر اختر بود بطی ء و سریع
باد روشن شب تو همچون روز
باد خرم خریف تو چو ربیع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کرده منشور را به خط بدیع
حق لیستخلفنهم توقیع
ای چو چرخ بیستون رفیع
وی چو کوه بیستون صدرت منیع
چو زمانه دولتی داری عزیز
چون ستاره همتی داری رفیع
در مساعی کرده های تو جمیل
[...]
ای به طالع چو نام خود مسعود
وی به همت چو رای خویش رفیع
آسمان آن مطاع عالم کون
امر و نهی ترا به طوع مطیع
تیره ماه امید را داده
[...]
نکنم دور از این جناب رفیع
مبر این شیر را ز طفل رضیع
هر که می بیند از شریف و وضیع
از تو این صورت رکیک و شنیع
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.